سلامی
توی دندون پزشکی نشستم منتظرم که نوبتم بشه. آخرین بار سال ۹۸ اینا اومدم هفتا دندون عصب کشی کردم و پر کردم. اینکه شد هفتا هم به خاطر این هی الکی الکی سر اینکه بیمه نداشتم برای عکس نرفتم نرفتم نرفتم تا اینکه شد هفت تا وگرنه مثلا با ۳ تا کار جمع میشد. بی حسی آدم میزنه یه جوری میشه حسشو دوست ندارم🤣🤣.
در رابطه با اون آشی که شوهر خالم میخواست برام بپزه، فهمیدم که باباش ناراحت شده از شکل گفتنش. خودمم واقعا موافق نبودم. خب بخوام خودم میرم به طرف میگم دیگه. البته من نیت خیر شوهر خالم رو درک میکنما. پیامم دادم به اوشون که آقا ایشون اگه گفته چون منو خیلی دوست داره و فلان و اینا و خلاصه سعی کردم جمعش کنم. از اون ورم با شوهر خالم میخوام صحبت کنم که بیخیال شه. کلا با اینکه دختر خوبیه ها ولی از فامیل نمیخوام. یه سری آدم با طرحواره های مشابه برا چی پاشن برن باهم زیر یه سقف طرحواره هاشون تشدید شه. بعد بین همه خاله هام این خالم رو من کمتر از بقیه دوست دارم. کلا یه جوری ان. خود خالم که بنده خدا آلزایمز گرفته. بچه هاش همش آیه یاسن. فکر کن بابای من مرده خاکش کردیم دختر خالم اومده میگه این بابا نمیدونم برا شما بابا نمیشد و راحت شدین و اینا🫤🫤🫤 خلاصه اینم اینجوری. البته که من درهای ورود بهم همیشه بازه و آماده گفتگو هستم. ولی منطقی و بدون احساس🥶.
باشگاه رو برای سومین روز متوالی رفتم. دو دقیقه ای خونمونه. تا قبل اینکه برم تهران یه یه ماهی اینجا میرم. دارم فکر میکنم که صبحا زودتر پا شم روزم اینجوری شه که یه بخش قبل از باشگاه داشته باشم و یه بخش بعد از باشگاه. چون تو این فرمت نمیرسم به همه کارام رو بکنم. نمیدونم حالا بیشتر بهش فکر کنم ببینم چی میشه. ولی ایده بدی نیست. ها راستی وعده بعد باشگاهم رو باید قبل از باشگاه آماده کنم. بعدش میام گشنه تشنه هیچیم نیست بخورم رو میارم به چیزهای ناسالم😁
دیگه اینکه همینا. خیلی همه چی شلوغه دیگه. اگه بخوام به همش برسم باید خیلی بیشتر از اینا تلاش کنم. کمالگرایی نیستا جبر روزگاره😁
همینا دیه نوبتم نمیشه پاشم برم الان بی حسیش میره میرم اون زیر پر پر میشم😅