سلام علیکی.
هنوزم بهینه و بهره ور در کارم نیستم. یه بار داشتم فکر میکردم که رفتار پدر مثل اوردز و خودکشی و اینا چه تاثیراتی رو من گذاشته. همیشه خدا هم من باهاش رو به رو میشدم:) البته همونطور که میدونیم خود این فرایند در درون یک خیالپردازی ناسازگار و یک سناریوی تخیلی رخ داده دیگه :))). خلاصه داشتم فکر میکردم و اینا که اره به نظر یکی از دلایلی که من سریع جا میزنم، خیلی وقتا سر کار و هر چیز دیگه ای وقتی یک مشکل جدی پیش میاد، سریع سعی میکنم فرار کنم ازش، کارای بی ربط رو شروع کنم انجام دادن. کلا این روش های فرار دیگه قبلا خیلی در موردش گفتم. اینا به نظرم تاثیراتیه که این اتفاقا روم گذاشتن. اینکه روش درست مقابله با مشکلات فرار ازشونه، حالا با سیگار، با الکل، با کار بی ربط، با اینستا، خلاصه حل نباید بشن باید اجتناب کنیم. نمیدونم چه قدر درسته. مشاوره ام که میرفتم الگوی رفتاریم اجتنابی و تسیلم بود و وقتی هم داشتم که مصداق مینوشتم براشون اینجوری بودم که عجبببببببببببببببببببب من پس کی مقابله کردم! سر همین یه عالمه زور زدم تا مثال های مقابله ای بنویسم. خلاصه خیلییییی بهترم شدم و الان مطمئنم اگه فشار بیارم یه عالمه مثال های مقابله ای دارم که بزنم ولی هنوزم الگوی غالب به نظرم همونه.
چرا توی کارم هنوز بهینه نیستم. دلایلش به نظرم هموناییه که قبلا گفتم و صرفا راه حل درستی براشون پیدا نکردم. لازم به ذکره که نسخه عدم بهینه من، نسخه بهینه بقیه اس در نتیجه ایا این احساس عدم بهینگی من نشانه کمال گرایی است؟ خیر! چرا؟ چون واقعیت ها این رو میگن. وقتی وسط کار میام اینجا پست مینویسم. اینستا رو هی باز میکنم. ایضا تلگرام. نمیدونم میرم چرت و پرت میخونم به جای اینکه حساب فلانی رو در بیارم. نشونه اینه که دارم از کار اصلی فرار میکنم. ولی آیا میخوام خودم رو به خاطرش سرزنش کنم؟ نه! حداقل نه به خاطر این بخشی که اومدم اینجا و دارم سعی میکنم راه حل پیدا کنم!
هنوزم به نظرم چالشم یک مشخص نبودن تسک ها و وظایفمه و دومی ذات خود یه سری تسک هاست که اینقدر گنگه که نمیدونم چه گلی باید به سر کنم. در همین لحظه که دارم این ها رو مینویسم یه ایده ای به ذهنم رسید که گور باباشون. میتونم از همین الان یا نهایت از اول مهر رو ملاک بگیرم و بقیه رو سر به سر کنم که خیلی هم ایده خوبیه. والا!
از تخاتش بگم که امروز دوشنبه 28 مهر دچارش شدم. خیلی دلم میخواد یه هفته رکورد بزنم ولی متاسفانه نهایت 4-5 روز مقاومت میکنم. اصلا وقتی انجامش میدم اینجوری ام که وااااایییییی کو یه هفته بگذرههههه.😅😅 و واقعا در اون لحظه یه هفته زمان خیلی زیادیه.
یه دفتری چیزی باید بردارم و یه سری چالش برای خودم بزارم. مثلا یه هفته هر روز ساعت 7 سر کار باشم. با محمدرضا که میام میانگین 8.5 میام. ولی خیلی دلم میخواد یه هفته منظم بیام. یا مثلا خیلی دلم میخواد ببینم 5 و 10 کیلومتر رو توی چند ساعت میتونم بدوم. شاید نتونم حتی ولی دارم فرض میگیرم نهایتش اینه یه بخشاییش رو راه میرم و بالاخره با یه تایم خیلی زیاد هم که شده تمومش میکنم.
از سرماخوردگی هم بگم که در حال بهبودی ام. امروز صبح که پاشدم. قشنگ احساس کردم که خیلییییییی حالم بهتره و احتمالا فردا استخرم رو برم. باشگاه رو هم ایشالاه از شنبه هفته بعدی میرم
همینا دیه چشم و دلم به آینده روشنه.