۱۱ مطلب در آبان ۱۴۰۴ ثبت شده است

پست وسط ران شدن کد

سلامی و علیکی.

زدم کدم ران بشه گفتم بیام یه پستی هم بزارم. یه کار باحالی کردم. اومدم پی دی اف سوالات کنکور های دکتری مالی سال های قبل رو دانلود کردم. اینا متنش تصویریه و قابل سلکت کردن نیست. بعد تبدیلشون کردم به jpg بعد اومدم به چت جی پی تی ریکوئست زدم و تک تکشون رو دادم بهش و گفتم متن سوالات و گزینه ها رو بده. هر چه قدر توی دادن متن سوال خوبه توی گزینه های عددی داغونه. خلاصه هدفم اینه همه این سوالات رو به صورت یه json بدم به جی پی تی و ازش بخوام یه سری کارا مثل در اوردن دسته بندی سوالات هر بخش. پرتکرار ترین نکته ها یا سوالات و از این جور کارا کنه. بعدا هم که استفاده ابزاریم رو ازش کردم شیرش میکنم:)))))))))

دیه خدمت شما که قراره برای جمعه آشپزی کنم. سالاد ماکارونی، الویه، فلافل، سوپ شیر که من اینو درست نمیکنم، سیب زمینی سرخ کرده و یه سری جینگیل بینگیل دیه. ماکارونی و فلافل رو میخوام از این نون باگت های کوچیک بگیرم و آماده ساندویچش کنیم و سالاد ماکارونی رو هم میخوام یه چیز لیوان طور بگیرم که بریزم توی اونا با قاشق، که تا حد امکان از ظرف شستن پرهیز کنیم. سفره و اینام نباشه سنگین تریم. قرار شد پنج شنبه خریداش بکنم و جمعه صبحم کارای پخت و پزش رو بکنیم. کادو هم میخوایم براش تخت بگیریم😂 ایده من بود. تخت و دیش ماهواره. تخت استقبال خوبی شد ازش.

دیه خدمت شما که دیروز رو نشستم به برنامه ریزی. تا جای خوبی پیش رفت. امروز صبحم ساعتای 5.16 دقیقه اینا پاشدم. البته گندش رو اوردم و ساعتای 9.5 اینا گرفتم خوابیدم که دیه خیلییییی زوده ولی کلا بیارم روی همون 10-10.5 و از اونورم ساعتای 5.5-6 پاشم خیلییییی خوبه. ولی کلا هدف گذاری و اینام موند که دیه ایشالاه امروز تمومش میکنم. هر چی کتاب و ایناهم داشتم اوردم گذاشتم کارگاه. دیه تصمیم جدی بر اینه رتبه زیر 5 بیارم. که بسیور امید دارم بیارم. برای ارشد 20 روز خوندم و شدم 70 به نظرم اینم شدنیه.

دیه اینکه دو روز در هفته رو هم میخوام برم استخر. یکشنبه ها و پنجشنبه ها. همین رو نگه دارم راضی ام. راستیییییییییییییییییییییییییی رفتممممممممممممممم فیننننننننننن خریدم. لامصب رو کرال پشت انگار موتور بستی به پات رسما پرواز میکنی🤣🤣. خیلی چیز خفنیه و دوستش دارم. با اینکه روی کرال سینه فشارو بیشتر میکنه ولی حال میده و دوستش دارم.

دیه چهارمم اینکه همینا. خدافظ شما

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
mohammad ...

افزایش بهره وری و بهبود سیک زندگی

سلامی.

هنوزم که هنوزخ شبا خیلی خستمه و زود میگیرم میخوابم. دیروز فکر کنم حول و حوش 9.5 - 10 اینا خوابیدم. خیلیییی از این اتفاق راضی اما. ساعتم میگه از ساعت 10.24 دقیقه خوابیدم تا 4.40 اینا. متاسفانه کله سحری تخاتش گریبانم رو گرفت. کلا صبحا برام سخته و گریبانم رو میگیره. یه وقتایی میتونم مقاومت کنم و یه وقتایی هم نمیتونم. ولی کلا الان خیلی از سبک زندگی و همه چیم راضی ام. جدی و جدی هنوز تنها مشکلم برنامه ریزیه. نیاز دارم یکی برام بشینه بسته به توانایی هام یه سری تسک مشخص کنه و بگه  اینا باید انجام بدی. حالا توش کار باشه. تز باشه. دکتری هم باشه. الان نشستم روتین صبح و شبم رو نوشتم. اصلااااااااا برام سخت نیست. بزار اینجا هم بنویسم.

روتین صبح: 

  1. بلند شدن از خواب
  2. گذاشتن اب جوش
  3. دوش
  4. چند دقیقه دیدن اسمون و نفس عمیق کشیدن
  5. نرمش
  6. صبحونه
  7. نظافت شخصی
  8. مرتب کردن تخت
  9. شستن ظرفا
  10. رفتن سرکار

همین الان الان بین 6-7 تای اینا هر روز انجام میدم. برای شبمم مشخص کردم. 

  1. مسواک زدن
  2. گذاشتن گوشی توی هال
  3. بیام توی اتاق خودم و توی نور کم بمونم
  4. نرمش یواش و نفس عمیق کشیدن
  5. مطالعه
  6. خواب

اینام برام خیلی شدنی و راحته. راستی رفتم یه آباژورم قشنگم خریدم نور اتاقم رو لطیف تر کنم:))))))

ولی باگم از ساعت 8 تا 19 عه. چون مشخص نمیکنم باید چه کنم در نتیجه پرت میزنم. پرت میزنم چون همه کار هام رو ننوشتم. کارهام رو ننوشتم چون به نظرم هدف هام رو مشخص نکردم. باید بدونم آقا از یک دی این کارها باید انجام شده باشه. تا 10 بهمن کنکور دکتری این موارد باید انجام شده باشه. تا آخر آبان تزم این مرحله و تا آخر آذر این مرحله است. اینا ندارم و در نتیجه اش اینه که صبح میام و نمیدونم باید چه کنم. الان نشستم. امروزم رو فدا کردم که اینارو مشخص کنم. روتینم خیلییییییییییییی خوبه و به شدت راضی ام و هر چی بره جلوترم بهتر میشه. امروز فرداست که تختمم آماده بشه و حداقل کیفیت خوابم 20 درصد افزایش پیدا میکنه. این مواردی که گفتم رو هم رعایت کنم حداقل باز 30 درصد اضافه میشه.

این موردم ایشالاه امروز یه برنامه ای میریزم و درست میکنم و دیه از این وضعیت خارج میشم.

دیه همینا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
mohammad ...

هماکنون هفته پایانی آبان

سلامی و علیکییی.

همچنان با آخر شب ها و آخر هفته ها پست گذاشتن مشکل دارم. اصلا اینکه لپ تاپم و مانیتورم نیست و باید تبلت یا گوشی پست بزارم خودش سخته. از اون طرفشم همیشه خسته ام آخر شبا. در نتیجه اش اینکه دوباره وسط روز اومدم پستم رو بزارم:)) 

خدمت شما که ماشین جدید خریدیم D: شاهین اتومات مدل 1403، خوشحالم هستیم D:  ممدرضا بیشتر. ولی همچنان طرحواره های قدرتمندی رو درش مشاهده میکنم که در این منزل نگنجد به همین جهت ازش چیزی نمیگم:) تختمم رفتیم پیش همسر دختر داییم صحبت کردیم. خود تختش برام خیلی اهمیت های بنیادینی نداره. کلا اهمیتی نداره. همین که از سطح زمین تشک رو 20-30 سانت بیاره بالا کافیه. در همین جهت قرار شد یه باکس بگیریم. روشم فعلا یه رو تختی خوب میگیرم. بعدهااا که البته بعیده رخ بده هم میتونم به یه کابینت سازی چیزی بگم برام یه چهارچوب درست کنه که به نظرم اونم لازم نیست. نهایت نهایتش من 3 سال رو این تخت قراره بخوابم. بعدش سوییچ میکنم روی تخت دو نفره:))))))))))  ها تختم راستی قرار شد 100*200 بگیریم. گفت یه تشکی هست به اسم سوپرپلاس که خیلی خوبه ولی متاسفانه دیه تولیدش نمیکنن. قرار شد برام گیر بیاره. خلاصه اینم از تخت و ماشین.

آها راستی دیروزییی تنهایی رفتم استخر. قبل تعریف کردنش بگم که گرونش کرده و شده 12 جلسه 7 تومن:/// خیلی استخر خوبیه ها ولی اینم خیلی گرونه در نتیجه میپچیم میریم یه استخر دیگه. میگفتم استخر رو دوستم و برادر یاری نکردن بریم. لازم به ذکره دو تا دوست بیشتر ندارم و یکیشون تهرانه و اون یکی هم چس کرد. برادرم گشادیش غلبه کرد و نیومد. خلاصه رفتم و یه 30 باری عرضش رو رفتم. لعنتی از اینکه نمیتونم هی پشت هم برم ناراحتم. دلم میخواد همین جور پشت هم برم ولی متاسفانه در توانم نیست:)) هنوزم توی دوچرخه به کرال مشکل دارم. خیلی پام پایینه:/ امروزی میخوام برم فین بگیرم. که توی این دو جلسه ای که مونده کار با فین رو از مربی ام یاد بگیرم و دیه با فین تمرین کنم. حس میکنم اینجوری بهتر میشه.

دیه خدمت شما که بالاخره یکم هوا ابری شده و قراره بارون بیاد. اینکه ما ماشین هم خریدیم و تمیزه هم بی تاثیر توی این اتفاق نیست. اره خلاصه:) ولی از اینکه قراره هوا هم پاییزی شه باز خوشحالم.

جمعه قراره برای دایی ام تولد بگیریم. به همه هم دارم میگم:))))) یعنی میخوام یه جور سورپرایز شه که نگو. دو تا ایده ام برای کادوی تولدش دارم. یکی دیش ماهواره است:))))))) چون رسیورش رو داره ولی دیشش رو سال هاست دنبال یه دونه کره ایشه:))))))))))))))))) یکی دیگه هم تشکه:))))) تخت داره ها ولی تشک از این فنری ها نداره. بقیه ایده هامم در رابطه با وسیله های خونه است. از اینکه میخوایم براش تولد بگیریمم باز خیلی خوشحالم.

دیه خدمت شما که امیدوارم دیتاهای تزم این هفته تموم شه. خیلی آخراشه و به نظرم میرسم که تمومش کنم. هنوزم که هنوزم از مشکلات عدم برنامه ریزی رنج میبرم ولی دیه چیزی نمیگم😅😅 همینا دیه. نکته خاصی نیست بخوام بگم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
mohammad ...

از هر دری وری

سلامی و علیکی، احوال شما؟

خدمت شما که بسیور بسیور دلم میخواد قبل خواب با همون شرایطی که توصیف کردم بیام و پست بزارم ولی متاسفانه ماتحتم اجازه نمیده. تایم پست 4.52 عه، الان 6.33 عه:))) به انحراف کشیده شدم:) ما یه خرید مواد اولیه داریم. بعد من سر خرید این خیلی حرص میخورم و داشتم تلاش میکردم که از این رها شیم.چرا؟ چون که 15 درصد به خاطر اینکه سه ماهه پولش رو بدیم میکشید رو قیمتش و رسما طرف آهن فروش و نزول خور بود:/ البته هست:/ بعدخدمت شما که چند وقت بود من هی داشتم حساب و کتاب میکردم که اره چی کنیم که اینو نقدی کنیم و خلاصه امروز بعد حساب و کتاب فراوان دیه قرار شد حساب مهر و آبانش رو نقدی بدیم و از ماه های بعدم الان که به ذهنم رسید همه رو ببنده 3 ماهه با همون درصد و هر چه قدرش رو تونستیم بهش نقدی بدیم و اون 15 درصد رو نده. بعد اینم تا دوماهه. یعنی از بهمن دیه احتمالا نیازی نیست و همون نقدی میتونیم ازش بخریم. بعد ببین خیلیییییییییییییی عدده گنده بودا. منی که مالی خوندم میفهمم این عدد یعنی چی. یه عالمه تلاش کردم برای فهموندن اینکه این عدد چه قدر بزرگه و از نون شب واجب تره زودتر بریم سمت اینکه نقد بخریم. نقدم البته نیستا مثلا با راس چه میدونم بیست روزه بیست و پنج روزه ایناست.

یکی این که ایشالاه خیره و خیلی امید دارم اثرات مثبتش رو به زودی ببینیم.

____________________________________________________

خدمت شما که این از دیروز موند و شبم همین اومدم جنگی رفتم استخر تا برگردم شد ده و نیم اینا و دیه یه غذایی خوردم و جونی برام نمونده بود کار دیگه ای انجام بدم. از استخر بگم که پیشرفت های شایانی داره دیده میشه. هنوز خیلی مونده ها ولی به نسبت تمرین و تلاشمون خوبیم. دیروزم یه اتفاقی افتاد که ترجیح میدادم نباشه. اصلا کلا ترجیحم اینه که منتی سرم نباشه. جز ادمای خیلی نزدیکم ترجیحم اینه نه کسی برای کاری کنه و نه مثلا چیزی رو مهمون کنه. در مقابل اینا هم همیشه اینجوری بودم که یادم بوده طرف چی کرده و همیشه ام نه همونقدر و بلکه بیشترم جبران کردم. ولی کلا نکنن راحت ترم.

27 ام این ماه تولد داییمه. وقتی مدارکش رو به عنوان بازرس داشتم میگرفتم فهمیدم. دارم تلاش میکنم براش تولد بگیریم. احتمالا 29 ام که پنج شنبه باشه این کار رو بکنیم. دیه حالا بعدا بیشتر میگم ازش.

دیه خدمت شما که هنوزم مشکلات برنامه ریزی موج میزنه😂😂 اینقدر از این گفتم خسته شدم. خیلی همه چی بهتره ها درسته کار مفیدم در روز حدود 5-6 ساعته ولی با همینم هم کارگاه و هم تزم رو خیلی خوب جلو بردم. اما هنوز این عدم برنامه ریزی عه داره سایه میندازه. باید یه فکری براش بنمایم. استخرامم باید با برنامه ریزی برم. اینکه وقتی از شرکت(در تلاش برای اینکه نگم کارگاه) برمیگردم و تازه بخوام پاشم برم استخر خوبههههه اماااااااااااااا خیلیییییی دیرههههههههههههههه تا برگردم و یه چی بخورم شده 11.5 اینا و از اون ورم چون غذام خیلی دیر خوردم و قبلش ورزش کردم. خوابمم بهم میریزه. سر همین مثلا یکی دو روز در هفته رو باید بزارم روی مثلا ساعت 6 اینا پاشم برم استخر که تا 8 برگردم و غذا بخورم همون ساعتای 10.5 اینا بگیرم بخوابم. اینجوری میشه و خوبه ولی اون سیستم اصلا جواب نیست. خوابم برام خیلییی مهمهههههه. ها راستی در جهت افزایش کیفیت خوابمم میخوام پنج شنبه برم و تخت بخرم. خودم یه همچین تختایی مد نظرمه.

از اینا دوست دارم. خیلی ساده همه طرفشم ترجیحا باز باشه. چون خیلی راحت و آروم میخوابم و به اصطلاح تو خواب قل نمیخورم:) همونجوری که میخوابم همونجوری هم پا میشم:) خلاصه از پنجشنبه دریچه های تازه ای از خواب میخوام به روی خودم باز کنم. تو برنامه امهه یه آباژوری چیزی هم بخرم. یه چی که نور کناری بیاره نه نور از بالا. از طرفی حکم چراغ مطالعه رو هم داشته باشه. خلاصه برنامه زیاده پولش نیست:) 

دیه خدمت شما که کتابام داره میاد باید زودتر جمع و جور کنم. تزمم اگه تا آخر آذر ماه نفرستم. 31 فاکینگ میلیون تومن باید جریمه بدیم. البته که میفرستم. ولی در کل باید زودتر تمومش کنم بره.

همینا دیه حرفی ندارم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
mohammad ...

مطالعه قبل خواببب

سلامی.

خدمت شما که دیروز یه اپسیلون مونده بود به اینکه تبلت رو بردارم و بیام یه پستی بزارم. ولی خب گشادی بهم غلبه کرد و نیومدم:)این چیدمان جدید اتاقم رو خیلی دوست دارم، اصلا حس میکنم کمالش در این چیدمان و این وسایل بوده:)) یه باید کمر همت ببندم و بشینم یه رنگش بزنم، 27 دی یه تعطیلی داریم. اون موقع به نظرم ایده خوبیه. بعد آها اصلا نمیخواستم اینا بگم. بعد الان که تغییر چیدمان دادم، جای تختم گذاشتم که آخر ماه برم بخرم. در نتیجه الان جامو همونجا میندازم. کنار این جام یعنی سمت چپش کتابخونمم هست که یه قفسه اش تقریبا میوفته بالا سمت چپ جایی که سرم رو میزارم. خلاصه یه عان گفتم عه چه جای خوبی، گوشی و اب و اینا میتونم بزارم، بعد دیدم عه چه جالب اینجوری چراغم میوفته بالا سرم و کلیدشم همونجاست و بعد یه عان دیه گفتم عهههه چه جالب میتونم مطالعه قبل خواب داشته باشم!(با ذکر چه گوها:) ) بعد اومدم هری پاتر بردارم بشینم بخونم، دیدم نمیطلبه، گفتم یه کتاب دیه بردارم( همچنان ذکر چه گوهااا و ذوق داشتم)(اینم بگم که نه که اصلا کتاب نخونم و الان یهویی جوگیر شده باشما نه، صرفا دقیقا مطالعه قبل خواب نبوده که مثلا خسته شی بعد کتابو بزاری اون  ور و برقو خاموش کنی و بخوابی) دیه نشستم با با یه ذوق زدگی خواستی یه فصل خوندم و گذاشتم همونجا و خوابیدم. کل تایمم دقیقا این حس( چه گوها و ذوقه بود😂😂😂) حسش اینجوریه که ذوق داری بعد به خودتم میگی از اینام بلد بودی مثلا🤣🤣 همون چه گوها توصیفش میکنه. اره خلاصه از این به بعد پلن مطالعه قبل خواب و میام اینجا و سعی میکنم پستم بزارم.

این از اینا الانی باز دوباره امروز رفتیم پیش خانوم ح، یه سری نکاتی رو گفت دیه حوصله ام نمیاد الان بگم:) باید پاشم برم استخر و بعدم مدارک ثبت شرکت رو بفرستم برای یه آقایی که کاراش رو شروع کنه.

ها راستی خونه و اینام تموم شد. پولش البته به حساب ما نیومده ولی دیه چکشو خوابوندم به حساب و فردا میاد. یه سری نقشه و اینا براش کشیدم. با پولایی که خودم دارم میتونم خونه ام بگیرما، لاکن با ذکر گور بابای زندگی میخوام ماشین بگیرم و یه بخشیش رو هم برم یه کار دیه راه بندازم. اره. حالا ببینم این یه هفته ده روز چی میشه.

دیه اینکه همینا. زودتر بتونم پروژه اینا بگیرم روی همین تزم خیلی خوب میشه. شروع کنم یه چهارتا پست لینکدین بزارم از همونجا احتمالا فرجی میشه. از این ورم م.ن چیزی گرفت که خوبه دیگه. به حق پنج تنم این هفته که نه تا آخر ماه تزم جمع شده و خلاص شدیم.

همینا دیه ایشالاه از فردا شب به شب میام و قبل مطالعه قبل خوابم پستم رو میزارم.:)))

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
mohammad ...

انچه در هفته پیش که نه در جمعه گذشت و سایر نکات

سلامی و علیکی.

احوال شما؟

خدمت شما عرض کنم که خیلییییییییییییی دیروززززززززز کار کردم و بر این داشتم که شب هم بیام و پست خود را انتشار دهم. ولییی متاسفانه دیه انرژی ای برام نموند که این کار رو بکنم. دیروز خیلی کار کردم. چهار دست لباس شستم به علاوه روفرشی. لباس های زمستونیم رو از کاور در اوردم و لباس های زمستونی رو اونایی که باید میشستم رو شستم و اونایی که تمیز بودن رو تا  کردم یا کاور کشیدم. دکوراسیون اتاق رو تغییر دادم و آماده اش کردم برای ورود تخت:) به نظرم این شکلی خیلی قشنگ تر و خفن تر شد. در ادامه اگر فرصتی پیدا کنم هم در حد دو سه روز یه رنگی هم بهش میزنم. همیشه دلم میخواست سبز بزنم. در نتیجه سبز شدن اتاق نزدیکه:) دیه اینکه این هفته به عنوان آشپزی ترکیب کرفس و قرمه سبزی رو درست کردم. ملت البته نه همشون، کرفس رو به عنوان کرفس و با نهایت با نعنا و جعفری میپزن، ما کار بهتری میکنیم. با قورمه سبزی میپزیم! که خوشمزه ترم هست. طبعا هم خوشمزه شده بود:) دیه اینکه خونه رو جارو کردم. کابینتای زیر گاز خیلی شلخته شده بودن و یکیشون خیلی سنگین شده بود. اونارو هم دوباره مرتب چیدم و از بار طبقه اول کم کردم. دیه خدمت شما اینکه ها راستی استخرم رفتم. کل اینستا گردیم هم 1.5 بود که بخش اعظمش شب بود. دیه اینکه خونمون هم روال شد. امروز قراره بریم سند بزنیم و پولش رو بگیریم. هاااااااا راستی تر اینکه دیروز شیو کردم و تر و تمیزم شدم این خودش یه ساعت کاره:) از این شیور های بدن میخوام بگیرم. از این واجب تر اینه برم لیزر. کم کم باید به فکرش بیوفتم. از دیروز همینا.

از این هفته بگم. یکشنبه و پنج شنبه که باید برم استخر. فردا باید بریم پیش خانم ح یکم بهمون یاد بده. باقی هفته رو هم طبق برنامه پیش میرم. دارم تلاش میکنم مخ برادر و پسرخالم رو بزنم تا جنسمون رو نقد بخریم. حساب کردم اگه یکی بیاد 2800 بزاره و جنس مارو نقد بخره برامون و به جاش چک هارو برداره و جریان های نقدی مثبتش رو بزاره بانک پولش برج 11 سال بعد میشه دو برابر!! :| دارم حساب و کتاباش رو میکنم با یه مبلغ کمتر از این بتونیم همین کار رو بکنیم. اگه بشه خیلیییییییی خوب میشه.

دیه اینکه این هفته امیدوارم یه هلی بدم و تزم رو به یه نتیجه مثبتی برسونم. یه فشار اندکی بیارم ریزالت و همه چیم تا آخر این ماه آماده است.

همینا دیه خیلی حرف ندارم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
mohammad ...

چرت و پرت گویی نمیدونم چندم

سلامی و علیکی.

به یه چرت و پرت گویی دیه خوش آمدید. خیلی دلم میخواد این کا رو شب انجام بدما ولی نمیطلبه.

خدمت شما که اول از همه از نه به گوسفندی بگم. یک اینکه پریروز که از کرج میومدیم برگشتنی رفتیم جگر خوردیم. اونجا اولین نه به گوسفندی رو گفتم و موقع حساب کردن گفت این بال و بازوتون فقط مزه زردچوبه سوخته میاده و اصلا نمیشه خورد. دومین نه به گوسفندی رو هم دیشب که رفتیم استخر، به ناجی استخر گفتم. اندازه 3 دقیقه داشتم بحث میکردم که وظیفه شماست که به اینایی که توی طول شنا میکنن تذکر بدید. دو تا لاین گذاشتی برای شنای در طول. پس به این بز ها بگو توی طول شنا نکنند. دیه اتفاق ضد گوسفندی ای رقم نزدم. 

دیه اینکه هنوزم شک دارم که برم دکتری یا نه. براش میخونم. ولی قطعا تهران نمیرم. از تهران بدم میاد. قبلا گفتم، شلوغه، کثیفه، دوره و گرونه. ترجیح میدم قزوین بمونم و یه زندگی متوسط داشته باشم تا اینکه بیام تهران. ولی به هر حال در حد خیلی کمی برای دکتری تلاشم رو میکنم. اگر امید روشنی ببینم تا اومدن نتایج صبر میکنم و اگر نه اردیبهشت تکلیف این سربازی رو مشخص میکنم و خودم رو خلاص.

دیه اینکه همچنان مشکلات برنامه ریزی مشهود و مشخصه. خیلی اوضاع بهتره ها و عملا صبحام از همین ده تا ده و نیم شروع میشه. در ادامه خوبما ولی همچنان عدم برنامه ریزی مشاهده میشه که نتیجه اش اینه ساعات مفید روزم کم شده. فعلا ایده ای ندارم برای این ها که.

راستییییییییییییییییییییییییییی خبررررررررررررررررررررررررر مهم اینکهههههههههههههههههه این بازیکن فاینالی توانست 224 ساعت کامل رو بدون غذا سپری کنه و حتی استخرش رو هم بره. دیروزی دو تا تخم مرغ با یکم پنیر خامه ای و دو سه تا کف دست نون خوردم و تا هشت صبح امروز هیچییییییییییی دیه نخوردم و در کمال ناباوری اصلا سخت نبود🥲🤔 حتی صبحم میتونستم به نظرم ادامه بدم. این حس سبکی و راحتی اش رو هم خیلی دوست داشتم. وای راستی نفخم و این باد کردنم نداشتم. از همه مهم تر اینه که استخرم رفتم! و اونجا هم روال بودم. خیلی دلم میخواد هفته ای یه روز 24 ساعت و ماهی یه روز 48 و فصلی یه روز 72 ساعت این کار رو بکنم و ببینم چی میشه.

از تغییرات بدنی بگم که عین چی دارم میام پایین. تغذیه ام خیلی سالم تر شده و اصلا میلی به هله هوله و ات واشغال خوردن ندارم. این برادر اگه اذیت نکنه و این چیزا نخره واقعا نمیخورم من. دیروز که اصلا اصلا شیکم نداشتم. جدا ها! با 112 کیلو وزن خیلی سخته شیکم اویزونی مشاهده نشده😅🤣. همین مسیر رو برم آینده روشنی میبینم. لازم به ذکره برادرم با دیدن تلاش های من و البته تذکر های بی اندازه من داره بیشتر رعایت میکنه. فعلا حداقل هر روزه نوشابه نمیخوره. چون من هله هوله نمیخوام بخورم و غر میزنم اگه بخره. اونم کمتر میخوره. ناهارا دیه برنج نمیخوره و در حد خوش داره تلاشش رو میکنه بیاد پایین.

از تخاتش بگم. لازم به ذکره تخاتش یعنی خودارضایی. اسم رمز گذاشتم:) بر خلاف قبلنا، که همواره ح*رم بر بشرم غالب بود. الان به این علت که سرم گرمه. و تایم زیادی رو خونه نیستم. کاملا بشرم بر ح*رم غلبه داره:) صرفا صبحا غلبه میکنه. یعنی از نیم ساعت قبل از خواب پاشدنم شروع میکنه به غلبه کردن. نمیدونم حس میکنم اگه سریع تر از خواب پاشم یا گوشی رو بزارم یه اتاق دیه که به بهانه اش بلند میشم این بهتر میشه. خلاصه اینم هست ولی خیلی راضی ترم. 

از اینستا بگم که ورند انفالو و ریمو رو ادامه دادم. یه تعداد زیادی ادم که نه میشناختم نه اصلا حرفی میزدیم و یه اشناییت دوری بود رو زدم و انفالو کردم. اکثر دخترایی که باز خیلی نمیشناختم و الکی بودن رو هم زدم انفالو ریمو کردم. الان فکر کنم 4 تا دخترای این دانشگاهمون هستن. با نهایت دو سه تای دیگه. که دو تاشون دوستای همین وبلاگیمن. یکیشونم خیلییییییییییییییی خوشگلهههه یعنی خیلییییییییییاااااااااااااااا اصلا مصداق بارز ماه. البته خیلی کوچولوعه:)))) از نظر ابعادی ولیییی اینم الان نه ولی ممکنه بعدا ممکنه برم بگم بریم یه صحبتی کنیم، البته فکر کنم پارتنری چیزی داره ولی خیلی خوشگله کوفتش شه:)))))))  بقیه اشون دیه دوستای دانشگاهی و اینان و خیلی چشم داشتی هم بهشون ندارم😂 

دیه اینکه امیدوارم این خونهه روال بشه که بتونم ماشین بخرم. ماشین بخرم دست و بالم برای رفت و آمد باز میشه و میتونم خیلی کارا بکنم. ها راستی آخر این ماهم میرم تخت میگیرم. خوشحالم:) مطمئنم کیفیت زندگیم ده درصد بعد از این اتفاق رشد میکنه:))))) 

همینا دیه امروز یه بار برای همیشه میخوام چند ساعت وقت بزارم و برای کارگاه و تز و دکتری و همه چی یه برنامه ریزی ای داشته باشم و خلاص شم. من همیشه آدم امیدواری بودم. سالی که بابام فوت شد، رابطه ام بهم خورد تهش گفتم سال خوبی و این اتفاقای خوب رقم خورد. کلا موجود دل روشنی ام. الکی خوش طور:) ولی الان خیلی بیشتر دلم روشنه. امیدوارم که همه چی خیلی خوب پیش بره.

ها راستی خیز برداشتم برا جمعه که دلمه برگ مو بپزم. خیز سنگین و با یه استوری میخوام همه رو زخمی کنم.:))))))))))))))))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
mohammad ...

نه به گوسفندی

سلام. اومدم چرت و پرت بگم. مثل قبل:). به این وبلاگ nebula حسودیم میشه. البته یادمه چندین بار تغییر اسم دادا ولی کلا، الان داشتم نگاهش میکردم، 10 ساله که وبلاگ داره. ده ساله که خاطراتش رو نوشته شده داره. حس میکنم اگه یه سری چیزا رو ننویسیم، خب یادمون میره فلان روز فلانی اومد این حرف رو بهم زد. یا یه بچه‌ای رو دیدم اینجوری شد یا فلان جا رفتم این اتفاق افتاد. خلاصه اش اینه خیلیییییی حسودیم میشه. من اینجا خیلی از خاطرات و اتفاق هایی که میوفته نمیگم. بیشتر غر میزنم. با خودم فکر میکنم. ولی به نظرم اینم خیلی جذابه و باید برم سمتش.

بعد اینکه یه خونه ای داشتیم ما توی کرج. اینو سال 91 اینا مادرم با سختی خرید دقیقا به این نیت که برای ازدواج ما باشه. این بی صاحاب مونده بعد اونی که قرار بود بسازه اینقدر اذیت کرد نساخت بعد 13 سال تازه سند زدیم. اونم اینجوری که خیلی از خرجاش رو خودمون زدیم و خلاصه سندش رو گرفتیم. دیروز رفتیم این رو بفروشیم، دیه چونه فلان 2425 فروختیم. حالا پارکینگش داستان شده برا ما سندی مشخصه یکی برداشته یه واحد دیه رو هم فروخته گفته این پارکینگته. خلاصه که اینم تموم بشه بره خلاص شیم.

نکته بعدی اینکه دیروز فهمیدم ما خیلی گوسفندیم. جدی اصلا حتی میشه گفت خانوادگی گوسفندیم. یعنی مصادیق زیادی وجود داره در خانواده ما که مردم سر ما کلاه گذاشتن. خیلی زیاده ها. خانواده منظورم با فامیل که مشخص ترش میشه فامیل مادری. چون با فامیل پدری اصلا رابطه ای نداریم. جالب اینه حتی خانواده پدری هم به نظرم کلاه گذاشتن سرمون. فکر کنید یه مغازه بوده تو تهران، یه خونه و یه عالمه زمین و دو دختر و سه پسر، دخترا هیچی بر نداشتن. زمین رو برادر وسطی و مغازه رو برادر کوچک تر، بابای منم که نمیدونم اون موقع جنگ بوده یا چی خونه رو، ولی به تازگی فهمیدم که حتی خونه رو هم بابای من یا خودش خریده یا حداقل یه بخشی رو خریده ولی به اسم بابابزرگم بوده. خلاصه خونه که میرسه اونم باز مامان بزرگم زندگی میکرده. شما سطح و لول گوسفندی رو ببین.

حالا تو این خونه که ما طبق معمول گوسفندی کردیم از جهات مختلف، رو خاک بخش اعظم پول رو دادیم(لازم به ذکره من اون موقع 14 سالم بود) سند نزد، اذیت کرد، اخرشم اینجوری. اینا کار ندارم. در ادامه گوسفندی املاکیه از ما 45 تومنم پول گرفت، یه درصد بابت خونه، که حدود 25 بگیر، 10 تومن شیرینی، 10 تومنم که کارای استعلام و ایناش رو بکنه. من کار ندارم اخری نوش جونش، 10 تومن شیرینی هم نوش جونش هر چی میشد به این میگفتیم. ولی این نیم درصد اضافه تو ک*ن من نمیره. 

از این گوسفندیا زیاده قبلا گفتم. اینکه تزم رفت تو پاچم. خیلی زیاده اصلا همین الان میتونم صد ها مثال بزنم. میگم ماهم نیستیم ها. کلا فرهنگ خانوادگی و فامیلمون گوسفندی و سادگی توش هست. همم ناراضی ان. یکی از گوسفند بودن خودش که سر ازدواج حواسش جمع نکرده و به جای اینکه با خانواده بالاتر از خودش وصلت کنه رفته با پایین تر، یکی دیه دید خیلی گوسفندیم، گفت بزار نقشه بکشم خودم برم یه کشور خارجی تا میتونمم از این پول بگیرم بعدشم مهریه ام رو میزارم اجرا و اینجا عشق و حال میکنم. اصلا به حدی زیاده که حس میکنم این گوسفندی توی ژن هامونه و نسل به نسل منتقل میشه. یه سری موجود ساده، ایثارگر و گوسفند. کلمات بهتری برای توصیف هستا ولی گوسفند رو بیشتر دوست دارم.

خلاصه همه این صحبتا. تصمیم گرفتم که گوسفند نباشم. در اولین قدمم میخوام برم کتاب "لطفا گوسفند نباشید" رو بخرم:))))) نمیدونمم اصلا ربط داره به اینا یا نه و شوخی میکنم ولی جدی در اولین قدم سعی میکنم در مورد هر چیزی که ناراحتم میکنه نظرم رو بگم. آقا غذا بود. بگو. باشه قرار نیست پولتو بگیری ولی فعلا میتونم بگم که.

خلاصه زین پس با ندای نه به گوسفندی ادامه میدیم.

این از این. خدمت شما عرض کنم که از اوضاع و احوال. در ادامه دوری از اینستاگرام دیه نمیخوام فیلترشکن بخرم و از همین رایگانا استفاده میکنم که گیر داره و هر چهارتا ریلز باید یه بار خاموش روشنش کنی. امروز و فردا کنکور دکتری رو میخوام یه برنامه ریزی ای کنم که شروع کنم به خوندنش. باشگاه رو احتمالا دیه نتونم برم. ولی تلاشم اینه که به استخرم ادامه بدم. امیدوارم برسم و بتونم که بخونم. 
این از این. این خونه هه ایشالاه که روال بشه 2350 اینا دستمون رو میگیره یه 300 محمدرضا و یه 100 من باید بردارم. میمونه 1950. نظر من اینه یه تومن رو برداریم و یه خونه توی مهرگان بخریم، یه 50 تومن خرج خونه کنیم و بقیه اشم نصف کنیم و ماشین بگیریم. من حدودای 700 اینا میتونم جور کنم با این. برا ممدرضا هم احتمالا بتونم از کارگاه یه سری مبلغ بردارم و 1400 اینا جور کرد. از اون طرف دیه داریم کارای شرکت رو میکنیم. خودمم فعلا که نه ولی بعد تز دیه شروع میکنم یه سری کارای پروژه ای انجام دادن و به اون ایده هام رسیدن. اون موقع از خودم میبینم که یه درآمد 50 تومنی اینا رو داشته باشم. ماشینمم که دارم. خلاصه تصمیم اینه تا قبل از 30 زنم بگیرم. جدی ترجیحمم اینه اصلا عروسی نگیرم. یه پولی بزارم کنار در حد عکس و لباس و اینا و بقیه اشم بریم بگردیم. والا.

اینم از این. دیه اینکه همینا خیلی حرف زدم. امیدوارم عاقبت هممون به خیر بشه. از آرزوهام اینه یه تایمی بزارم و شب به شب بیام و به این چرت و پرت گفتنام ادامه بدم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
mohammad ...

هماکنون لازانیا و فزونی خریت بر منطق

سلامی و علیکی. احوال شما؟؟

خب خدمت شما که بسیور بسیور بسیور احساس رضایت رو به رشد میکنم از زندگیم:) اره اصلا اینکه سرم شلوغه خوشحالم. الان موضوع مهمی یادم افتاد که لازمه اول به اون برسیم. این پدیده عصر معاصر رو شما بهش توجه بفرمایید:)))) بعد به ادامه مطلب میرسیم:)

اره :)))))))))))))))))))) جمعه نشستم این پدیده خلقت رو درست کردم و اینقدررررررررررررر خوب شده بوداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا. لامصب:). بعد رژیمی ها. پنیر خوب زدم هر 100 گرم 4 گرم چربی. بعد روغن خیلی کم استفاده کردم. دیه خیلی سبزیجات توش زیاده. یه عالمه پیاز و فلفل دلمه ای و کدو و هویج و قارچ. گوشتم شاید تو اردر 350 گرم اینا. در حد 6 نفرم بخورن بترکن درست کردم.

از این پدیده که بگذریم میتونیم بریم ادامه داستان:)))

خلاصه الان که سرم شلوغ شده احساس رضایتم فزونی یافته. 

خب بگو چی شد؟ این بازیکن در حین نوشتن این پست، خریت درونی اش که ناشی از حس رضایت بیش از حدش بود نیز، فزونی گشت:) آنچنان که بر عقل و منطق اش چیره شد و با ذکر میمیریم میمیریم آروم نمیگیگیریم رفت و در همین حین کنکور دکتری را نیز ثبت نام نمود!:) چرا؟ به علت افزایش غریضه ک*خلیت در جهت کاهش این حس رضایت:)) بعد چه طور شد به این فکر افتاد؟ دید دهمه! گفت برم ببینم ثبت نام بازه یا نه دید فردا اخرین روزشه! رفت تاریخ کنکور رو هم چک کرد، دید عه اونم ده بهمنه! بعد با خودش فکر کرد سه ماه مونده، بیا این خریت رو انجام بدیم🤣🤣🤣

نه حالا جدی. اینجوری ام که اوکی کنکور رو بدم. بخونمم براش. رتبه ی خوبی آوردم اون موقع تصمیم بگیرم برم یا نه. حداقل بعدا میگم به خودم که تلاشم رو کردم و وقتی حق انتخاب داشتم تصمیم گرفتم برم یا نرم.

آره خلاصه دهنم سرویسه:))

اصلا اومدم یه سری حرفای دیگه بزنم. به تباهی کشیده شدم🤣🤣

خلاصه همه چی خوبه دیگه. یه تایم باید بزارم و توی اون تایم بیام و پستم رو بزارم. لپتاپم رو احتمالا بدون شارژر میارم شبا خونه که این کارام رو باهاش بکنم.

همینا بسه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
mohammad ...

هماکنون 11 ماه و سه روز به پایان 28 سالگی

سلامی و علیکی. حال شما؟:))

اینقدر با چت جی پی تی کار کردم عادت کردم شیفت و اینتر میزنم:). خدمت شما عرض کنم که از عمر 28 سالگی وی 11 ماه و سه روز مونده یا به عبارتی 27 روزی گذشته. وی همچنان با شبکه های اجتماعی درگیر بود و این درگیری پس تفکر های بسیار آشکار گشت که نه از روی کمالگرایی، بلکه از روی ذات مزخرف این شبکه ها به خصوص اینستاگرام میباشد. خیلی جدی شد:). عاقا من خیلی فکر کردم. تنها راهی که دیدم پاک کردن ایناست. جدی تمرکز و مغزم رو ساییدن و این در حالیه که نه من فعالیتی توی اینستاگرام دارم و نه کاری. صرفا چک کردن های بی مورد و اکسپلور گردی های بی هدفه. به معنی واقعی هم میشه گفت تلف عمره. چون در دسترس ترین و راحت ترین کاره، آدم میره و یه تایمی سرش رو گرم میکنه که دقیقا عمرش تلف شه و بره. تلگرامم برای من همینه. جدی اصلا کانال خاصی عضو نیستم توش و الکی هی میرم چک میکنم و پیامی هم نیست! همینا الکی فقط باز میکنم 5 ثانیه نگاه میکنم میبندم:|. دیه اینکه خلاصه از روی گوشی اینستا و تلگرام و لینکدین رو پاک کردم و دیه فقط با لپ تاپ میام. لپ تاپم که خداروشکر کارگاهه و از 8-9 صبح تا 7 شب بهش دسترسی دارم. یه تلگرام رو صبح چک میکنم یه شب، اینستارم یه تایم ناهار یه ربع بیست دقیقه با همین میرم و تموم.

برای جایگزین کردنشونم، روزهای زوج که از کارگاه میام و میرم باشگاه و عملا تا 9.5 اینابعضی وقتام تا ده که درگیرم. میمونه تایمی که فاصله بین این اومدن و خوابیدن که یه ساعت ایناست و اونم و بریکینگ بد رو شروع کردن و یه قسمت بریکینگ بد میبینم و بعدشم میگیرم میخوابم. روزهای فرد استخر میرم و تایم بیشتری آزاد دارم یعنی حدودی از 7 تا شب آزاده. اونم فعلا تصمیم گرفتم با تمرین کردن هارمونیکا و کتاب و نمیدونم زبان خوندن خودم رو سرگرم کنم.  تبلتم میبرم خونه که ابزارش رو هم داشته باشم. یه تایمی هم میمونه یکمش رو به تمیز کردن خونه و شستن ظرفا و اینا میگذره باقیشم همون یکم فیلمی سریالی میبینم و تموم میشه. میمونه جمعه ها. جمعه هام حداقل دو ساعت نظافت شخصی ام زمان میبره:) بعد یه بار با کش تمرین کردم و خیلی حال داد. سر همین یه تایمی هم میزارم برای تمرین با کش. تنها روزی که وقت آشپزی کردن هم دارم همین جمعه هاست و حداقل دو سه ساعت زمان میگیره ازم. تنها روزی هم هست که غذاهایی که دوست دارم یا هوس کردیم رو درست میکنم. در 2-3 ساعتم این ازم وقت میگیره با شستن و تمیز کردن و ایناش. بعد باقی اش هم دیه آزاده میتونیم بریم استخر. میتونم با دوستام برم بیرون. میتونم برم فیلم ببینم. میتونم برم باز هارمونیکا تمرین کنم. میتونم کتاب بخونم. میتونم خونه رو تمیز کنم. ها راستی لباس شستنم هست که دیه جزو اینا نیاوردم. یه تایمی هم باید برای برنامه ریزی هفته بعد بزارم. میتونمم بیشتر بخوابم. کلا هر کاری میتونم بکنم غیر از اینکه برم اینستا نصب کنم:) لپ تاپمم از کارگاه نمیارم که اصلا دسترسی بهش نداشته باشم. قبلا یه 45 روزی یه ماهی تونستم مقاومت کنم و استفاده نکنم. این دفعه میخوام رکورد قبلی رو بزنم:)))))))))

این از اینا. دو سه تا ایده خوب دارم. این هفته پنج شنبه میرم و با یکی از دوستام در موردش یکی اش میخوام باهاش صحبت کنم. این ایده خیلی ایده گندیه ای هست و خیلی هم خفنه و کار خیلی سختی هم هست ولی اگه بشه و بگیره دیگه نگم براتونه:)) ولی احتمال شدنش رو من خیلی کم میگیرم شاید زیر 20 درصده.
امروزم میخوام با یکی دیگه از دوستام در مورد یه ایده دیگه صحبت کنم. این یکی خیلی ساده تره. شدنی تره. ران کردنشم حتی سریع تره. پول کمتری هم میخواد. بگیره هم خداروشکر یه اب باریکه یا هست میاد و میره:)))))) نه جدی اینم خوبه احتمال شدنش هم بگم بالای 80 درصده. 
یه ایده دیگه ام دارم این وابسته به تزمه. اینو بعدا تنهایی میرم سمتش ولی فعلا وقتی ندارم.

اینا برای چی میگم. برای اینکه 11 ماه و سه روز از 28 سالگیم مونده. امروز صبح که پا شدم به این فکر کردم که این قدر از 28 سالگیم مونده و میخوام تهش از خوشحال باشم و از خودم راضی. اینم خیلی مهمه که اینا از کمالگرایی نمیان. خیلی وقته دیه خودم رو سرزنش نمیکنم. اینجوری میگم ولی هر چی بشه باز از خودم راضی ام. ولی دیه وقتشه قدر زندگیم و زنده بودنم رو بدونم و براش تلاش کنم. نه به خاطر کمالگرایی به خاطر اینکه خوشحال تر باشم. خلاصه اینکه آخر این یه سالی که اینقدر ازش مونده. یکی از این ایده ها زنده ان. بالاخره به یه نظم شخصی ای رسیدم و جسم و روحمم سالم تر و سر حال ترن. شنا رو هم راستی خیلی خفن و حرفه ای یاد گرفتم. امیدوارم بتونم توی هارمونیکا و یادگیری زبان هم پیشرفت هایی داشته باشم. که اگه داشته باشم دیه ترکوندم.

همینا دیه بسه. دیه حداقل جمعه با تبلت یا گوشی میام و یه گزارشی میدم از اینکه کجام به کجا میرم. از این میگم که وضعیت استفاده از گوشی و شبکه های اجتماعی چه طوریه. این ایده ها به کجا رسیدن و وضعیت سلامتی روحی و جسمی چه جوریه. اگه تلاشی برای یادگیری هارمونیکا و زبانم کردم میگم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
mohammad ...