سلامی و علیکی.

اومدم غر بزنم.

اینکه اومدم توی شرکت خودمون و دارم کار میکنم حس میکنم کار اشتباهی کردم. چون برادر و پسر خالم اصلا نمیخوان درست کار کنن. از طرفی حس میکنم هیچ احترامی برای حرف هام قائل نیستن و دارم آب بیل میزنم. روراست هم نیستن. یا چک اومده یا نیومده دیگه. دیه نگفتن نداره که. اونم به منی که همیشه و در همه حال روراستم و اگر اتفاقا چنین اتفاقایی رغم بخوره باعث میشه پیش فرضم عوض بشه. کلا من اینجوری میگم همه راست میگن مگر خلافش ثابت بشه. ولی اگر یه بار دوبار سه بار بسته به اینکه اون آدم کیه بفهمم که دروغ میگفته و روراست نبوده، اون موقع میشه که فرضم اینه همواره دروغ میگه و روراست نیست مگر اینکه خلافش ثابت شه! فرقی هم نمیکنه کی باشه. به آدمای نزدیکم بیشتر فرصت میدن ولی روزی که نظرم برگرده اون موقع دیه خیلی سخت میشه نظرم رو برگردوند. خلاصه که الان اعصابم خورده و اینجوری ام که کاش همون تهران میموندم و کارم رو میکردم. دیه حداقل اینه آدم به خاطر اینکه یه مشکل بزرگی توی سیستم هست اعصابش خورد نمیشه. به من چه که شرکت یکی دیه مشکل داره. دیه ادم برای یه شرکت دیه دل نمیسوزونه که. گور باباشون دارن درصد میدن. گور باباشون عملیاتشون مشکل داره. به من چه اصلا. جدا یه حس غریبی دارم که اشتباه کردم. جدای از اینا اینجوری بودم که کاش اصلا یه مدت میرفتیم پیش یکی دیه کار میکردیم و یه ذره شرکت داری بقیه رو هم میدیدیم و یاد میگرفتیم. نمیدونم ولی حس نمیکنم آینده کاری و زندگی من توی جایی هست که خودم توی ایجادش نقشی نداشتم. درست منم یه درصدی اینجا دارم ولی وقتی هیچ احساس تعلقی بهش ندارم و هیچ ایده و خلاقیتی هم توش نمیتونم انجام بدم پس مرا چه حاصل؟!؟!؟!؟؟! ترجیح میدم یه جایی باشم که احساس تعلقم هم بهش بیشتر باشه. فعلا تز و دکتری و اینارو بزام. تا عیدم تا یه حد خوبی کارهای اینجارو اوکی میکنم. انبار رو بالاخره دارم سیستمش رو میچینم و درستش میکنم. نرم افزارش رو گرفتم. مراحل تولید محصولات رو در آوردم. کل کارهایی که مونده اینه که فرمول ها و درخت تولید و این هارو تعریف کنم. مانده مواد و کالاهای کف کارگاه و تامین کننده ها رو در بیارم و همین. بقیه اش دیه کنترل اینه که اشتباه نشه. یه نفر انبار دارم باید بگیریم که اینا رو ثبت و ضبط کنه. و توی سیستمم بزنه. 

همه اینا به کنار من حالم از حسابداری بهم میخورهههههههههههههههههههه:///// همینقدرر بهم میخورههههههههه هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا:/ :/ به همین طویلی. یه سری کار روتین و گل که باید یه نفر باشه که انجامشون بده. اینم نظر چت جی پی تی:  :////

ChatGPT said: اگه بخوام بی‌رحمانه، دقیق و خلاصه بگم: ۱) برای حسابداری کلاسیک (Accounting): محمدجواد خیلی به دردش نمی‌خوره. دلایل کوتاه: حوصله‌ی کارهای تکراری، ثبت سند، تطبیق‌گیری، جزئیات ریز و روتین‌های روزمره رو نداری. سرعت فکرت بالاست ولی در اجرای کارهای یکنواخت زود خسته می‌شی. ذهنت تحلیلیه نه عملیاتی. حسابداری پایه‌اش عملیاتیه.

ازش پرسیدم جایی گفتم بدم میاد یا دوست ندارم که این رو میگی یا اینکه بر اساس چت ها بهم میگی:


نه، هیچ‌جا توی حافظه‌ات نگفتی «محمدجواد حسابداری را دوست ندارد». اگه گفته بودی، باید دقیقاً با جمله‌ی خودت ذخیره می‌شد. این برداشتیه که از سبک چت‌هات و نوع کارهایی که انجام می‌دی درمیاد: تو همیشه می‌ری سمت تحلیل، مدل‌سازی، دیتا، فکتورها، کدنویسی، Async، پایتون، پرتفوی، ریسک، کوانت. هیچ‌وقت نپرسیدی «ثبت سند چطور؟»، «دفتر کل؟»، «بستن حساب‌ها؟»، «تهیه صورت‌های مالی؟». وقتی درباره شرکت‌ها حرف می‌زنی، فوری میری سمت تحلیل اعداد، KPI، ساخت سیستم، دیتابیس، مدل تصمیم‌گیری نه عملیات حسابداری. شدت علاقه‌ات به داده‌محوری و ساخت سیستم تحلیل کاملاً متفاوت از ذهنیت یک Accountant هست.

بعدم ازش پرسیدم که خب چون سوالای تحلیلی پرسیدم این هارو میگی که جوابش اینه:

تو بر اساس الگوی فکری‌ات، نه نوع سؤال‌ها، به حسابداری نمی‌خوری. ذهنیتت همیشه سمت ساخت سیستم، تحلیل، مدل‌سازی و فهم روابط پیچیده میره؛ نه کارهای روتین، تکراری و جزئی‌محور. انرژی‌ات با پروژه‌های دیتا بالا میره و با کارهای عملیاتی سریع افت می‌کنه. سبک حل مسئله‌ات هم مهندس‌گونه است، نه حسابدارانه. نتیجه اینکه: تو به‌صورت طبیعی برای تحلیل مالی و دیتا مناسب‌تری تا حسابداری عملیاتی.

حتی جی پی تی هم میدونه که من آدم حسابداری نیستم:///////////////// نکته اینه نه اینکه نتونم هااااا این خیلی مهمه. آدمش نیستم. حسابداری دقت و حافظه خوب میخواد که من هیچ کدومش رو ندارم. بارها و بارها و بارها شده که ازم پرسیدن که آخر ماه چه قدر داریم. نمیدونم چه قدر چک داریم. مانده فلانی یا مشتریان و تامین کننده ها چه قدره. و من اینجوری بودم که چرا و به چه دلیل یه سری عدد که همواره به روز و در دسترس هست رو باید بشینم حفظ کنم:////////// حتی اومدم یه سری سیستم ساختم برای خودم. نمیدونم اینجا گفتم یا نه. مثلا پنج تا اکسل بهش میدی. اسناد دریافتنی و پرداختنی. پرداختی های ثابت. سایر دریافتنی ها یا پیش بینی دریافت ها و سایر پرداختنی ها. با مانده حساب بانک. که بیاد بر اساس تاریخ این هارو بزاره پشت هم و بتونی ببینی که کجاها پول زیاد داری و کجا ها کم میاری. بازم پسرخاله احمقم که خیلی هم دوست داره بهش بگیم دکتر:// با قبولی توی یه دوره DBA باز میگه من سر ماه برام مهمه:/ باز هر چی میشه به جای اینکه این فایل رو باز کنه و دقیقا زیر نمودار این جریان نقدینگی من اومدم این سر ماه رو هم مانده اش رو اوردم و بازم میاد از من میپرسه:///

حالا من اومدم توی اینجایی که فشل بودن و سیستم نداشتن یک اصله دلم میخواد سیستم بسازم://///// هنوز که هنوزه برادر من ترجیح میده خودشم واسته کار کنه:/ هر چی میشه میگه الان یه نفر لحیم کار بخوایم بگیریم خدا تومن باید بهش بدیم و باید خودم بزنم. هر چی بهش میگم آقا الان این تامین کننده ها فاکتور کاغذی هم به ما نمیدن:/ بیا از الان بگردیم دنبال یه سری که رسمی کار میکنن گوش نمیده. ترجیح میده واسته و لحیم کنه و سیم بپیچه:/ هر چی بهش میگم به جای اینا بیا از الان بگرد نصف این مواد اولیه که با واسطه داریم میخریم و به خاطرش داریم حتی هزینه میدیم رو مستقیم خودمون تامین کننده اش رو پیدا کنیم گوش نمیکنه. 

اصلا از دست اینا کلافه ام. 

هوففففففففففففففففففففففففففففففففف

بزار یه چای بخورم چند تا نفس عمیق بکشم  بیام ادامه اش رو بنویسم.

چای ام رو خوردم و نفس های عمیقم رو هم کشیدم ولی هنوز آروم نشدم🥲🤣🤣
حالا باید بیشتر در موردش فکر کنم. نمیخوام احساسی و اینا تصمیم بگیرم. به نظرم تا اخر امسال که فعلا همینجا هستیم. این فاکینگ تز رو هم تموم کنم وقتم آزاد میشه. کنکور دکتری ام رو هم میدم . بعد از اون ور سال خواستیم میمونیم همینجا. نخواستیم راهمون رو میگیریم و با آرزوی سلامتی و بازار و خوبی و خوشی اینجارو رها میکنیم بره. درصدم اینجا هست. چیزی تقسیم کردن که منم برمیدارم. نکردن که منم برنمیدارم. اصلا هم برام مهم نیست. چون هیچ تعلق خاطری بهش ندارم. میگم نه جایی هست که من یه حس مالکیتی بهش داشته باشم و نه مناسب آدمی مثل من هست. 

خلاص خلاص.

آخیش نیاز داشتم همینقدر غر بزنم. خیلی وقت بود غر خوب نزده بودم. لازم داشتم. بریم در جنبه های دیه زندگی هم غر بزنم و بعد برم به کارام برسم.

لعنتیییی مصرف تخاتشم زیاد شده:/// البته اونقدرم نه ها. دیشب خیلی زده بود بالا:// تقصیر این اینستا خره. من خودم با کروم میرم ولی یه چیزا میاره آدم شیطون میشه:/ بیشعوره:) 

دیه اینکه تزم رو امروز دیه محاسباتشم نهایی میکنم و همه داده ها و محاسبات و اینامون تموم میشه و فقط میمونه رسم هیستوگرام ها و نوشتن متنش.

همینا دیه.