سلام. اصلا نمیفهم چرا نمیام اینجا بنویسم. با اینکه هر دفعه میام و میخونم و حس خوبی میگیرم که اون موقع چه فکرایی میکردم باز تنبلانه و گشادی پیشه میکنم و نمیام بنویسم. عمیقا از ته دلم میخواد که همه پستایی که جاهای دیگم گذاشته بودم و پاک کردم رو میتونستم اینجا جمعشون کنم. یا همشون می داشتم ببینم اون موقع ها چی می کردم. واقعیت اینه یادمون میره خیلی چیزا و اکثرا یا چیزای خیلی خوب یاد آدم میمونن یا چیزای خیلی بد. بعد ذوقی هم میشم، حتی وقتایی که ناراحت بودم چه قدر خوب حسم رو گفتم نگا آخه:)) " شبا رو دوست ندارم اکثرا وقتی تاربک میشه حالم خوب نیست.همیشه یه حس تنهایی ای دارم،یه خلا ای که پر نشده،اون جای خالی شبا مثل یه همهچیز خوار میاد و همه قشنگی هامو میخوره و تنهام میکنه."
یه بخشی از این هنوز مونده برام، هنوزم دوست دارم روشن باشه دورم و همه جا رو چراغ بونی میکنم.
خب بزار بخونم ببینم دفعه قبلی کجا بودم یه گزارشی بدم که الان کجام. خب مثل اینکه اولای ترم بوده و جوگیر بودم😂. این ترممون دیگه آخراشه یه امتحان دادیم و چهارتا امتحان دیگه مونده و بعد امتحانام باید چهار تا پروژه تحویل و ارائه و این داستانا بدیم و چند روز بعدشم ترم جدید استارت میخوره.
روتین و اینام خیلی بالا پایین داشت یه تایمایی زود پا شدم یه تایمایی دیر، ولی الان چند وقتیه چهار پا میشم، موز و قهوه ام میخورم و تخم مرغم میزارم آب پز شه و یکم که گذشت میرم باشگاه حدودای 4.45 5 اینا یه ساعت و خورده ای باشگاهم و بعدش میام دوش میگیره و تخم مرغ و گوچه ام رو میزنم و غذا و وسیله هام رو آماده میکنم و حدودای ساعتای 7.5 اینا کز میکنم میرم دانشگاه و سعی میکنم تحصیل علم کنم تا ساعتای 8.5 اینا بعدم برمیگردم و میوفتم عین خرس ساعتای 22 - 22.5 میخوابم دیگه.
خیلی جالبه الان که پستم رو میخونم میبینم واقعا یه جاهاییش رو رسیدم بهشون، نه کامل ولی رسیدم بهشون:))
تنقلات خوریم کم شده، پولامو همون اول ماه یه بخشیش رو میزنم تو خشتک بورس و بقیه رو هم سعی کردم قسطی چیزی جور کنم که برام پولی نمونه که بخوام بدم به تنقلات و هله و هوله، از اون طرفم حسابی خوراکی میارم که گشنم شد چیزی داشته باشم بخورم.
برنامه ریزی و اینام بهتر شده، سعی میکنم تو گوگل کلندر بزنم همه چی رو و کمکم میکنه که یه کوچولو منظم شم ولی خیلی حالا حالاها کار دارم تا حسابی منظم شم( این قسمت متاثر شده از کمال گرایی ام هم هست چون بقیه عجیب معتقدا که من به شدت آدم منظمی ام ولی خودم میدونم در تباهی آشکارم😂🥲✌️)
فست و جمعه فساد و اینام زاییده، جمعه هام تقریبا دانشگاهم.😂😂😂
یکم از روابطم هم بگم که در ارتباطیم. خیلی از شیطونی هایی که کردیم پشیمونم با اینکه کیف میداد ولی پشیمونم و قبول دارم اشتباه بود. بعد خب این مدت که دقت کردم واقعا وابستگی خیلی خیلی خیلی شدید به مادرش رو تازه دارم میبینم که چه قدر جدیه، اینکه هیچ دوست صمیمی ای نداره، بیرون زیاد میره ولی همش با مادرش! و خودش تنها جایی نمیره و تقریبا کل زندگیش با مادرشه. یه مدتی هی سعی میکردم که تغییرش بدم، هی فکر میکردم بگم اصرار کنم بیاد تهران، یه حسی که انگار باید نجاتش بدم. یه جایی متوجه این موضوع شدم و چند وقتی ذهنم درگیر بود و فهمیدم که اشتباه میکردم و وظیفه من نیست که بخوام آدما رو تغییر بدم یا کمکشون کنن، بابا شاید اصلانخوان عوض شن شاید همینجوریشون رو خودشون دوست دارن به من چه که بخوام عوضشون کنم:/ والا:/
دیگه فکر کنم تا آخر بهمن 45 روزی بشه که حصوری ندیدیم هم رو و فقط مجازی خیلی کم در ارتباط بودیم و بعد امتحانام باید یه صحبتی باهاش بکنم.
ماشینم میخوام بفروشم به نظرم داشتنش بهم کمکی نمیکنه و میتونم استفاده بهتری ازش ببرم.
خیلی خیلی خیلی دلم خونه تنهاااااایییییییییییییییییی میخواد. یه خونه کوچولو موچولو در حد 50 متری، که تخت خودم داشته باشم، یخچال خودم میز کار خودم همه چی خودم، برا خودم برم خرید غذا بپزم. البته این کارا تو خوابگاهم میکنم تا حدی، زنبیلم برمیدارم میرم خرید و غذاها خوشمزه میپزم ولیکن خونههههههههههه خودمممممممممممممم میخواممممممممممممممممممممممم.
یکمی باید هذف گذاری بهتری داشته باشم و هدفام رو مشخص کنم. ببینم چیا از زندگی میخوام که مستقیم برم سمتشون. همینجوری دلی اینجا میخوام چند تا بنویسم
اولیش اینه که رنک این ترم بشم میتونمم فقط باید حسابی لیزر فوکوس بشم رو درسا و پروژه ها که همشون رو کامل بگیرم یا حداقل نمره اول باشم.
بعد یه مسابقه ای میخوام که اسفند ماه شرکت کنم. برنامه نویسیه و میخوام براش وقت بزارم و ببینم میتونم توش رتبه بیارم و هم یه حالی به خودم داده باشم هم جایزه اش ببرم(تیم اول 60 میلیون تومنه:))))))))))) ).
دیگه تا آخر امسال خیلی دوست دارم به روتینم ادامه بدم و وضع جسمی و روحیم رو بهبود بدم، وزنم بشه حدود 100، کامل این 2 ماه ورزشایی که تعیین کردم و انجام میدم رو ادامه بدم.(طبق روتین)
زبانم رو هم تا آخر سال فقط روزی 20 دقیقه خوندنم رو ادامه بدم و همین برام بسه🥲
چند تا ایده و پروژه مالی-برنامه نویسی هم تو ذهنم دارم و تا یه جایی هم پیششون بردم اونارم کامل کنم دیگه هیچی خر کیفم😂😂😂
همینا رو انجام بدم حسابی ترکوندم و از خودم راضی ام.
همانند سابق نیز تلاش میکنم هر شب بیام یکمی بنویسم اون روزم چه طوری بوده و یه یادداشتی بزارم، ایشالاه که گشادی پیشه نمیکنم.😁✌️