از این سه تا نقطه آخر عنوان گذاشتن خوشم میاد😅😅.

سلامی.

عاااا عرض کنم که چی شد یهویی هوس پست گذاشتن به سرم زد. یه ربع پیش اینا با برادر صحبت میکردم. بگم یکم داستان چی بود. یه قطعه ای داریم به اسم اتوماتیک استارت. ما دو تا قطعه اصلی این رو تولید میکنیم و یکیش رو تولید نمیکنیم. یه X نامی هست که اون قطعه ای(اسمش بزاریم قطعه شماره 3) که ما تولید نمیکنیم رو تولید میکنه. قطعه 3 خیلی قطعه استراتژیک تریه و کلا کمن اونایی که تولیدش کنن. حالا این x از امسال اومده عوضی بازی در آورده و به همه گفته هر کی قطعه 3 رو میخواد باید 1و2 رو هم از من بخره. در نتیجه اش این شده که سفارش های ما کم شده. ذهن برادرم مشخص بود درگیر بود. مطمئنم رفته بود سر خاک و بعد به من زنگ زده بود.

این از شرح ماجرا. این کارگاه ای که داریم رو برادرم زحمتش رو کشیده. به معنی واقعی کلمه خون دل خورده، صبح تا شب زحمت کشیده، بی خوابی کشیده شده این. به واسطه این که سرمایه اولیش از طلاهای مامانم و یکم پس اندازی که داشتیم بود، منم توش شریکم. خیلی چالش داشت توی این مدت. یه بارش وقتی بود که نه پول درست حسابی داشت و کارگرش هم ول کرده بود رفته بود. شاید 6 سال پیش اینا. اون موقع 23 سالش اینا بود من 20-21 بودم. فکر کنم هنوز درگیر کنکور دادن بودم. خلاصه که خیلی اعصابش خورد بود. اون موقع من بهش گفتم میام برات کار میکنم. کارت عقب نمونه. چون حس کردم خیلی بهم نیاز داره.

الانم حس میکنم خیلی بهم نیاز داره. شرایط یه جوریه اگه دست نجونبونیم سال بعد شاید دیگه اصلا کار نداشته باشیم. شاید الان که 14 15 نفر لیست بیمه رد میکنیم بشه 3-4 نفر. البته این دفعه از جنس کمک دفعه قبل نیست. این دفعه میخوام کلا یه گوشه کار رو بگیرم که زمین نخوره. این همه درسای مالی و... خوندم یه سر و سامونی نتونم به کارگاه بدم باید سرم بزارم زمین بمیرم😅 از اون طرف تعریف از خود نباشه ذهن استراتژیک خوبی دارم. مطمئنم میتونم توی خیلی از تصمیم ها کمک درست و حسابی بهش بکنم. مثل الان که راه حل برون رفت از این مشکل رو تولید خود اتوماتیک استارت میدید!! از همه اینا مهم تر اینه که حضور من دلگرمی بزرگیه براش. چون غیر من هیچکسی رو نداره. منم غیر از اون هیچکسی رو ندارم.

خلاصه که شاید یهویی زد به سرم و کلا پلن هام عوض شد. به جا RA ای رفتم قزوین و نشستم پای کار. سربازی و اینامم خیلی تفاوتی نمیکنه همون پلنای قبلی قابل اجراست. مزایای دیگه ای هم داره. اولیش اینه همه چی ارزون تره:). میتونم باشگاه ارزون برم. استخر مربی بگیرم با چس تومن:). تنیس برم باز با چس تومن:)) ولی خب تهران نیست. در کل فاصله نیت تا تهران اومدنم هم خیلی نیست. هر موقع بخوام میتونم دوباره بیام. مثل اینه بخوام از خوابگاه برم دیگه.

این ده روزی که قزوینم باید بهش فکر کنم. شاید عملیش کردم. 

اینم بگم که 112 شدم. باشگاهم رو امروز رفتم. مقاله جدیدی که انتخاب کردم رو بی نهایت دوست دارم و خوشحالم از اینکه اون کثافت(کثافت از این که من دوستش نداشتم وگرنه در زمانه خودش مقاله خفنی بوده) رو ارائه ندادم. دیه اینکه همینا.
عنوان پست رو گذاشتم  شاید برنامه تغییر کرد...  ولی تصمیمم عوض شد و گذاشتمش به خاطر برادر.