وی 27 سال از عمر خود را طی نموده و امروز که این مطلب را مینویسد، در 27 سال و سه روزگی اش به سر میبرد. روزهای تولدم سگ سیاه افسردگی رو در آغوشم میگیرم و هیچ کاری نمیکنم. برخلاف بقیه من هیچ استوری و نشانه ای از تولدم بروز نمیدم. تاریخ تولدم از همه جا که نوتیف میده به بقیه پاک میکنم. چون دلم میخواد ببینم که کی واقعا یادش هست من تولدمه و بهم زنگ میزنه و تولدم رو تبریک میگه. یه نفرم شب تولدم. یکی صبح تولدم. سه چهار نفر دیگه هم تا شب تولدم رو تبریک گفتند. دو تا دوست صمیمیم هم دو روز بعد با تلاش های زیاد سعی در سورپرایز کردنم داشتم که مقاومت کردم و نتونستم سورپرایزم کنند. البته بعدش پشیمون شدم که چرا مقاومت کردم. اینجوری بودم که خب چی مثلا. درستش این بود که بزارم سورپرایزم کنند. درسته اصلا از سورپرایز شدن خوشم نمیاد ولاکن زین پس اجازه این کار رو بهشون میدم و خودم رو میزنم به خریت! آها البته این سورپرایز نشدن من و مقاومتم هم باعث شد که بیشتر خوش بگذره. کلا اگه برنامه ریزی فساد و بریز و بپاش رو من بکنم همیشه بیشتر خوش میگذره! حتی اگه انتخاب غذا و خوردنی ها رو من بکنم هم باز بیشتر خوش میگذره! نتیجه اینکه سور و سات مهمانی های خود را به من بسپارید D:
از 28 سالگی بگم. البته از 28 که نه از یک سوم دوم بگم. زندگی از دید من سه تا 25 ساله. اولی و آخری دوران ول چرخیدن و کسکلک و ایناست. کار جدی قرار نیست بکنی. از دید بیزنسی اولی رشده، دومی بلوغه و سومی دوران افوله. خلاصه اینکه مهم ترین دوره برای من این 25 سال وسط هست. البته نه اینکه اون دوتای دیگه بی اهمیت باشن، صرفا حس میکنم که این وسطی دوران مهم تریه و اتفاق های مهم تری هم توش رخ میده. آدم عاشق میشه و ازدواج میکنه. بچه دار میشه. کار میکنی و پول در میاری و برا خودت زندگی تشکیل میدی. آدما توی 25 سال آخر به نظرم هر کس رو به 25 سال وسطش میشناسن. خلاصه خیلی مهمه. در نتیجه این مهم بودن باعث میشه که من هر ساله از این که یه سال از این سال های مهم و مفید رو از دست دادم ناراحت باشم. به اصطلاحی سگ سیاه افسردگی رو در آغوش بگیرم و هیچ کاری نکنم. البته که هر چه این سال(که مبدا تاریخیش منم) مفید تر بوده باشه و من راضی تر باشم. این ناراحتی کمتره. سال گذشته واقعا سال بعدی نبود. به خودم در 27 سالگی افتخار میکنم. اما 28! حس عجیبی دارم که 28 سال خیلی خفن تر و جذاب تریه. شروعشم جذاب تره. برای اولین بار در تاریخ(بازم تاریخی که مبدا تاریخ منم) وی درآمد یا حقوق ثابت ماهانه نداره. برای اولین بار در تاریخ وی اینچنین به ورزش چسبیده( لازم به ذکره این بازیکن سه روز در هفته باشگاهش رو که داره میره و از یکشنبه این هفته یعنی فردا دو روزم در هفته استخرش رو خواهد رفت😎). یه بار برای همیشه ام میخواد رژیم بگیرم و از دست این چربی های اضافه خلاص شم😅😎. همینا دوباره باید شروع کنم اینجا نوشتن رو اگه هفته ای یه دونه پستم بزارم خوشحالم.
همینا دیه بریم 28 سالگی رو داغان کنیم😎😎