سلام. اومدم چرت و پرت بگم. مثل قبل:). به این وبلاگ nebula حسودیم میشه. البته یادمه چندین بار تغییر اسم دادا ولی کلا، الان داشتم نگاهش میکردم، 10 ساله که وبلاگ داره. ده ساله که خاطراتش رو نوشته شده داره. حس میکنم اگه یه سری چیزا رو ننویسیم، خب یادمون میره فلان روز فلانی اومد این حرف رو بهم زد. یا یه بچهای رو دیدم اینجوری شد یا فلان جا رفتم این اتفاق افتاد. خلاصه اش اینه خیلیییییی حسودیم میشه. من اینجا خیلی از خاطرات و اتفاق هایی که میوفته نمیگم. بیشتر غر میزنم. با خودم فکر میکنم. ولی به نظرم اینم خیلی جذابه و باید برم سمتش.
بعد اینکه یه خونه ای داشتیم ما توی کرج. اینو سال 91 اینا مادرم با سختی خرید دقیقا به این نیت که برای ازدواج ما باشه. این بی صاحاب مونده بعد اونی که قرار بود بسازه اینقدر اذیت کرد نساخت بعد 13 سال تازه سند زدیم. اونم اینجوری که خیلی از خرجاش رو خودمون زدیم و خلاصه سندش رو گرفتیم. دیروز رفتیم این رو بفروشیم، دیه چونه فلان 2425 فروختیم. حالا پارکینگش داستان شده برا ما سندی مشخصه یکی برداشته یه واحد دیه رو هم فروخته گفته این پارکینگته. خلاصه که اینم تموم بشه بره خلاص شیم.
نکته بعدی اینکه دیروز فهمیدم ما خیلی گوسفندیم. جدی اصلا حتی میشه گفت خانوادگی گوسفندیم. یعنی مصادیق زیادی وجود داره در خانواده ما که مردم سر ما کلاه گذاشتن. خیلی زیاده ها. خانواده منظورم با فامیل که مشخص ترش میشه فامیل مادری. چون با فامیل پدری اصلا رابطه ای نداریم. جالب اینه حتی خانواده پدری هم به نظرم کلاه گذاشتن سرمون. فکر کنید یه مغازه بوده تو تهران، یه خونه و یه عالمه زمین و دو دختر و سه پسر، دخترا هیچی بر نداشتن. زمین رو برادر وسطی و مغازه رو برادر کوچک تر، بابای منم که نمیدونم اون موقع جنگ بوده یا چی خونه رو، ولی به تازگی فهمیدم که حتی خونه رو هم بابای من یا خودش خریده یا حداقل یه بخشی رو خریده ولی به اسم بابابزرگم بوده. خلاصه خونه که میرسه اونم باز مامان بزرگم زندگی میکرده. شما سطح و لول گوسفندی رو ببین.
حالا تو این خونه که ما طبق معمول گوسفندی کردیم از جهات مختلف، رو خاک بخش اعظم پول رو دادیم(لازم به ذکره من اون موقع 14 سالم بود) سند نزد، اذیت کرد، اخرشم اینجوری. اینا کار ندارم. در ادامه گوسفندی املاکیه از ما 45 تومنم پول گرفت، یه درصد بابت خونه، که حدود 25 بگیر، 10 تومن شیرینی، 10 تومنم که کارای استعلام و ایناش رو بکنه. من کار ندارم اخری نوش جونش، 10 تومن شیرینی هم نوش جونش هر چی میشد به این میگفتیم. ولی این نیم درصد اضافه تو ک*ن من نمیره.
از این گوسفندیا زیاده قبلا گفتم. اینکه تزم رفت تو پاچم. خیلی زیاده اصلا همین الان میتونم صد ها مثال بزنم. میگم ماهم نیستیم ها. کلا فرهنگ خانوادگی و فامیلمون گوسفندی و سادگی توش هست. همم ناراضی ان. یکی از گوسفند بودن خودش که سر ازدواج حواسش جمع نکرده و به جای اینکه با خانواده بالاتر از خودش وصلت کنه رفته با پایین تر، یکی دیه دید خیلی گوسفندیم، گفت بزار نقشه بکشم خودم برم یه کشور خارجی تا میتونمم از این پول بگیرم بعدشم مهریه ام رو میزارم اجرا و اینجا عشق و حال میکنم. اصلا به حدی زیاده که حس میکنم این گوسفندی توی ژن هامونه و نسل به نسل منتقل میشه. یه سری موجود ساده، ایثارگر و گوسفند. کلمات بهتری برای توصیف هستا ولی گوسفند رو بیشتر دوست دارم.
خلاصه همه این صحبتا. تصمیم گرفتم که گوسفند نباشم. در اولین قدمم میخوام برم کتاب "لطفا گوسفند نباشید" رو بخرم:))))) نمیدونمم اصلا ربط داره به اینا یا نه و شوخی میکنم ولی جدی در اولین قدم سعی میکنم در مورد هر چیزی که ناراحتم میکنه نظرم رو بگم. آقا غذا بود. بگو. باشه قرار نیست پولتو بگیری ولی فعلا میتونم بگم که.
خلاصه زین پس با ندای نه به گوسفندی ادامه میدیم.
این از این. خدمت شما عرض کنم که از اوضاع و احوال. در ادامه دوری از اینستاگرام دیه نمیخوام فیلترشکن بخرم و از همین رایگانا استفاده میکنم که گیر داره و هر چهارتا ریلز باید یه بار خاموش روشنش کنی. امروز و فردا کنکور دکتری رو میخوام یه برنامه ریزی ای کنم که شروع کنم به خوندنش. باشگاه رو احتمالا دیه نتونم برم. ولی تلاشم اینه که به استخرم ادامه بدم. امیدوارم برسم و بتونم که بخونم.
این از این. این خونه هه ایشالاه که روال بشه 2350 اینا دستمون رو میگیره یه 300 محمدرضا و یه 100 من باید بردارم. میمونه 1950. نظر من اینه یه تومن رو برداریم و یه خونه توی مهرگان بخریم، یه 50 تومن خرج خونه کنیم و بقیه اشم نصف کنیم و ماشین بگیریم. من حدودای 700 اینا میتونم جور کنم با این. برا ممدرضا هم احتمالا بتونم از کارگاه یه سری مبلغ بردارم و 1400 اینا جور کرد. از اون طرف دیه داریم کارای شرکت رو میکنیم. خودمم فعلا که نه ولی بعد تز دیه شروع میکنم یه سری کارای پروژه ای انجام دادن و به اون ایده هام رسیدن. اون موقع از خودم میبینم که یه درآمد 50 تومنی اینا رو داشته باشم. ماشینمم که دارم. خلاصه تصمیم اینه تا قبل از 30 زنم بگیرم. جدی ترجیحمم اینه اصلا عروسی نگیرم. یه پولی بزارم کنار در حد عکس و لباس و اینا و بقیه اشم بریم بگردیم. والا.
اینم از این. دیه اینکه همینا خیلی حرف زدم. امیدوارم عاقبت هممون به خیر بشه. از آرزوهام اینه یه تایمی بزارم و شب به شب بیام و به این چرت و پرت گفتنام ادامه بدم.