سلامی و علیکی.

خدمت شما که یکم چرت و پرت بگم. چرت و پرت گویی خونم کم شده:))) 

یه بازیه است تازه ریختم. کلا اینجوریه که آخرین باری که روی گوشیم بازی داشتم رو یادم نمیاد. اینم اون شب تولد دیدم بیکارم ریختم. البته اون شب که اصلا بازی اش نکردم. ولی بعدا بازی کردم و باحاله اسمش township عه. از اینا که یه شهر داری و باید بچرخونیش. نمیدونم مزرعه بزنی کارخونه بزنی. خونه و اینا بسازی بسته هات رو برسونی. باحاله بعد مدت ها یه وقتایی میرم و بازی اش میکنم.

دیه خدمت شما اینکه باید تا آخر این ماه تزم رو بنویسم و تموم بشه. ریزالت هام نهایتا دیه تا آخر این هفته نهایی و آماده میشن. فقط باید بشینم و متنش رو بنویسم و تموم بشه بره. بعد جالبیش اینه استادم که خیر سرش معاون یکی از وزیراست. اصلا روحشم خبر نداره من چه کردم:)) قراره آماده که شد براش بفرستم و تموم بشه بره. ایشالاه که تموم میشه. اگه نشه باید 31 میلیون جریمه بدیم. فعکرررر نکنم به این مرحله برسم و ایشالاه به اتمام میرسه. 

دیه اینکه امروز بعد صبحونه و با دو لیوان بشکه ای آب خودم رو کشیدم و 109 بودم:))) جالب ترین قسمتش اینه هیچ تلاشی هم نمیکنما:) دریغ از یکم ورزش و کاری:)) صرفا غذام رو رعایت میکنم. اونم نه خیلیییییییییی زیاد. متوسط. در حدی که صرفا چیزای روغنی و هله هوله و برنج و نون و اینا نمیخورم. این شکل لاغر شدن رو دوست دارم:) وای امروز صبحی پاشدم مرغ گذاشتم با یکم کره. بعد یکمم آب مرغ از دیشب مونده بود اومدم و این رو هم بهش اضافه کردم و زیرشم زیاد کردم ابه طمع بره. بعد یکم پنیر به این آبه اضافه کردم و یه سس جیگریییی شداااا. اصلا مرغ مورد علاقه ام از این بود بعد توی آب مررغ و پنیره:))

راستیییییییییییییییییییییییییییییی بعد از سال ها بارون اومد. دلم تنگ شده بود. بعد فکر کنم یه 10 باری از دیروز به نیت بارون گفتم خدایا شکرت. کلا زیاد میگم ای خدای گنده شکرت ولی این مخصوص بارون بود:) بعد اصلا خیلی خوبه. هوا تمیزه. بو خاک و آب و بارون میاد. ایشالاه فعلا ادامه پیدا کنه خداروشکر هفته بعدم زده بارون و برف و اینا میاد.

بعد اینکه خوابم خیلی بهتر شده با این تخته ولی متاسفانه در بقیه چیزا اصلا رعایت نمیکنم. چون دیر میام خونه غذا هم میره برای 8 -8.5 اینا غذا خوردن. دیه 10 بخوام بخوابم باید از 9.5 اینا برم توی اون محیط کم نور که دیه حوصله ام نمیکشه و هر موقع حسته بشم میگیرم میخوابم. یه چند روزی هم هست ساعتای 10 اینا تازه میایم شرکت:/ گشادی و فصل غلبه کرده:/ البته همون هفت اینا پا میشما ولی تنبلی غلبه داره.

هنوزم که هنوزه هیچ ایده و دلیلی ندارم که چرا باید دکتری بخونم:/ اینقدر این رو گفتم خودمم خسته شدم. یعنی تنها دلیلم اینه نکنه که جنگ بشم و منم سرباز نخبه باشم و بگن پاشو بیا پادگان به جای پروژه:/ دلیل بعدیم اینه که مامانم که مریض بود خیلی قول دادم که دکتر بشم. البته دکتر پزشک منظورمه. خلاصه اینم یه راهیه که به قولم عمل کرده باشم:) مورد بعدی اینه توی دانشگاه بودن رو دوست دارم ولی تدریس رو خیر. شاید این به خاطر اینه که اکثر دوستام رو توی دانشگاه پیدا کردم. البته اکثر نه همشون:) نمیدونم شاید به خاطر اینه. یه بخشیش واقعا هست. اینجوری ام که با توجه به سطح ارتباطات من که 20 سال با یکی هم همسایه باشیم باهاشون گرم نمیگیرم و شخصیتم اینجوریه که خیلی طول میکشه ادما به زندگیم وارد بشن. در نتیجه یکی دیه از انگیزه هام اینه که به دانشگاه به محلی برای همسریابی هم نگاه میکنم🤣🤣 اره خلاصه.

منا قطعا ADHD دارم وسط این متن صد جای دیگه ام میرم:/ دختر داییم گفت یه استادشون هستس نقشه مغزی و اینا میگیره و نشون میده مشکلات ذهنی ات رو باید برم اون رو بدم. این وسطم رفتم به اونم زنگ زدم که برو نوبت بگیر اینو بریم🤣 حالا شاید خیلی جدی نباشه ولی تا یه حدی رو دارم.
یک ساعت و ده دقیقه است از باز کردن این پست و نوشتنش میگذره. وسطش چک ثبت کردم. به چند نفر پیام دادم. به یه نفر زنگ زدم. توی سایت آدم و حوا گشتم:/ با جی پی تی صحبت کردم. در مورد نقشه برداری مغزی خوندم. در مورد ADHD خوندم. دو تا مرسوله پستی رو چک کردم. یه سری کارم کردم احتمالا یادم نمیاد:////
نمیدانم. این رو میرم و ببینم مشکلی دارم یا نه؟ حال میده حالا نداشته باشم🤣🤣