یکمی ها زیادی ساده ام. زیادی نسبت به مردم خوش بینم. از اینکه پیش فرضم اینه آدما خوبن و راستشو میگن یه روزی باید دست بکشم. چون وقتی میفهمی اینجوری نیستن که بهت یه زخمی زدن و رفتن. پیش نویسش میکنم بعدا ادامه اشم مینویسم.
اینو 23 بهمن نوشته بودم. یه بار اومدم و یکم دیگه بهش اضافه کردم ولی پرید.
الان یک اسفنده:)
خب این جمله بالارو قبول دارم. زیادی روراستم. اونقدری که اگه ازم یه چی رو بپرسی خیلی سخته برام قایم کردنش و سریع لو میرم. چیز خوبی نیستا ولی باید یکم دروغ گفتن یاد بگیرم. یکمی نقش بازی کردن. یهد جاها لازمه که بتونم دروغ بگم و نشون ندم چی ته دلمه. واقعا یه جاها لازمه بلد باشم نقش بازی کنم. اره خلاصه.
یکم از ماه طلایی بهمن بگم:) از نظر مالی خیلی اوضاع خرابه. خرابااااا 🤣28 میلیون هزینه کردم. 5 تومنش نذری و سال مامان بود. 6 تومن رو رسما ریختم توی جوب. یعنی به معنی واقعی کلمه ریختم تو جوب. 4.2 غذای بیرون دادم. و باقیش چیزای عادی ای بود. این درحالیه که درآمدم در حد 18.5 هست و حسابی خراب بود دیگه😂 ولی خب تجربیات خوبی داشت که میدونم بعدا کمکم میکنه(#دلداری)
شنبه و یکشنبه دو تا جلسه دارم یکی با استادم و یکی دیگه از دانشگاه تهران. امیدوارم خوب پیش بره و به چیزایی که میخوام برسم. خیلی خیلی دلم میخواد برم سر کار. لامصب موقعیتشم دارم :/ دیه تا عید تصمیمم رو باید بگیرم معلوم شه.
حرفم نمیاد خیلی. باشگاه رو دوباره شروع کردم. 9 ام تولد داداشمه میخوام براش عطر بگیرم. نمدانم چی بگیرم فعلا. دوشنبه ای احتمالا با بچه ها بریم تئاتر. سه شنبه ام کامبک میزنم قزوین. چهارشنبه کارای انحصار وراثت رو بکنم و پسرخالمم گفته برا محمدرضا کادو بگیرم اونم برم بگیرم. آها بیمه ام باید برم برای الحاقیه. مشاوره ام دارم هفته بعد.
همینا.