امتحان فردارو بدم دیگه تموم میشه امتحانای این ترم و یه درس میمونه برای ترم بعد و ارشد تامام تامام. یه چیزی که توی این امتحانا فهمیدم اینه که خودم رو با بقیه مقایسه میکنم و این رو دوست ندارم و باید سعی کنم کمترش کنم.
هنوز هیچ راه حلی ندارم که چی جوری میشه آدم طی ترم درس رو میخونه ولی پایان ترم که میشه فیلش یاد هندستون میکنه و همه رو میزاره شب امتحان و فرجه ها رو یکی پس از دیگری پر پر میکنم. شاید چون طی ترم میخونم میدونم میتونم سریع جمعش کنم و باعث میشه بزارمش همون شب آخر. نمدانم.🤷
یه سری چیز ها نیازهای انسان اند. تامینشون به هر راهی لازمه. شاید اون راه، راه خوبی نباشه. ولی از تامین نشدنش بهتره! شاید بشه کمترش کرد تا یه راهی که بهتره رو پیدا کنی ولی تا وقتی راه دیگه ای نیست هیچ مشکلی نیست تامین از اون راه. نه تنها مشکل نیست بلکه لازمه!! بله:)
عا دیگه اینکه دلم میخواد پروژه ADS رو هم زودتر بدم بره. خسته شدم. نه از اینکه تلاش زیادی کردم. بلکه از فرسایشی که درونش بودم. یه هفته بیخیالی میخوام. که دیر پاشم، هله هوله درست کنم بشینم فیلم ببینم، بازی کنم، بیرون برم، ورزش کنم، تا نصفه شب شلم بزنم و فکر این نباشم که درس و تمرین و امتحان و اینا دارم. میخوام حد فاصل 14 بهمن تا 21 بهمن رو به همین منوال بگذرونم. در حالت عادی اینکار هارو که بکنم یه حس بدی دارم:/ این مدت تلاش کردم این حسه رو کم کنم. ایشالاه زخمیش میکنم.
دیه اینکه بریم تایم سریزمون بخونیم که اثبات fat tail بودن توزیع بازارهای مالی انتظار مارا میکشد😅😅. همچی میام اینجا مینویسم آروم میشم. انگار به یکی میگم و دلم خالی میشه و دیه دست از سرزنش کردن خودم برمیدارم.
"شبا رو دوست ندارم اکثرا وقتی تاربک میشه حالم خوب نیست.همیشه یه حس تنهایی ای دارم،یه خلا ای که پر نشده،اون جای خالی شبا مثل یه همهچیز خوار میاد و همه قشنگی هامو میخوره و تنهام میکنه."
اینو تو یکی از این پستا که با سختی از اینور اونور جمعشون کردم و اینجا گذاشتم نوشتم. یه سری پستای خیلی قدیمیم رو که میخونم دلم میخواد خود اون موقع ام رو پیدا کنم و حسابی بغلش کنم بگم همه چی درست میشه. این یه جمله رو خیلی وقتا میرم و نگاش میکنم. سر همین اصلا گذاشتمش توی یه صفحه توی منو که دم دستم باشه😅. الان دیه با شبا مشکلی ندارم یا حداقل کمتر شده. اون جای خالی رو هم با قشنگی های دیگه پر کردم D: . بریم که امتحان رو زخمی کنیم