خب الان 20 فروردینه:)
یه ماه و هفت هشت روز نبودم خیلی اتفاقا افتاده و سال جدید شده که بریم یه پست بلند و طولانی داشته باشیم یه دل سیر حرف بزنم
خب الان 20 فروردینه:)
یه ماه و هفت هشت روز نبودم خیلی اتفاقا افتاده و سال جدید شده که بریم یه پست بلند و طولانی داشته باشیم یه دل سیر حرف بزنم
امروز 12 اسفنده.
9 ام تولد برادر رو گرفتم. خوب بود. گفتیم خندیدیم. بیش از پیش مطمئن شدم که طرحواره هایی قوی تر از من داره. طرحواره هایی که حل نشدن. دو تا خاله هام هم بودن و من و پسرخاله ام و خانومش و دو تا فسقلی هاش. یکی از خاله هام حالش خیلی خوب نبود. من خیلی وقت بود که ندیده بودمش و وقتی دیدمش حسابی شوکه شدم. خیلی لاغر شده بود و حتی چند تا پله رو هم با سختی میتونست بیاد بالا. این شب گذشت و فرداش پیش ما موند. دیروزم پیش ما بود و حالش اصلا خوب نبود. در حدی که نمیتونست بره دستشویی. من اومدم تهران ولی مثل اینکه بعد رفتن من حالش بدتر شده و بردنش بیمارستان و الان توی ICU عه.
7 ام یعنی سه شنبه رفته بودم مشاوره. خیلی حرف خاصی نزدیم. فقط یه جا ازم پرسید الان چه قدر از زندگیت راضی ای. ده بیست ثانیه ای داشتم فکر میکردم. اینکه صد بدم یا نه. آخرش گفتم صد تا. همه چی خوب نیست ولی اوکیه. تزم رو به هر حال دارم میبرم جلو. تکلیفم تا یه سال آینده مشخصه. باشگاهم بالاخره دارم دست و پا شکسته میرم. خلاصه همه چی پرفکت نیست ولی داره میره جلو. گفتم شاید یه چی فقط ازش کم کنه اونم اینه که حال اطرافیانم خوب نیست. نمیدونم چه قدر دیگه پیش ام هستن، ولی سعی میکنم از این به بعدش رو بیشتر قدرشون رو بدونم. بیشتر بغلشون کنم. خاله ام رو هم با همین حالش قبل اینکه بیام بغلیدم و بوسش کردم. امیدوارم اتفاقای قشنگ بیشتری تو زندگی همه بیوفته.
7 ام PRP هم رفتم و 4 تومن دیگه خرج این موها کردم. خیلی بهترن. امیدوارم همینجوری بهترتر بشن. اگه خیلی بهترتر شدن یه روزی حسابی بلندشون میکنم و قدرشون رو میدونم.
تقریبا همه کارایی که توی پست قبلی گفتم رو انجام دادم. هم با استادم و هم اون آقاعه توی دانشگاه تهران صحبت کردم و احتمالا یه همکاری ای داشته باشیم.
دلم میخواد بیشتر برم توی محیط های اجتماعی. تلاشم میکنم. اگه رفتم میام اینجا میگم.
همینا خیلی حرفم نمیاد. امیدوارم این ماه رمضون بهانه ای بشه که یکمی لاغر کنم.
یه چیزم بگم ولش بعدا میگم.
یکمی ها زیادی ساده ام. زیادی نسبت به مردم خوش بینم. از اینکه پیش فرضم اینه آدما خوبن و راستشو میگن یه روزی باید دست بکشم. چون وقتی میفهمی اینجوری نیستن که بهت یه زخمی زدن و رفتن. پیش نویسش میکنم بعدا ادامه اشم مینویسم.
اینو 23 بهمن نوشته بودم. یه بار اومدم و یکم دیگه بهش اضافه کردم ولی پرید.
الان یک اسفنده:)
خب این جمله بالارو قبول دارم. زیادی روراستم. اونقدری که اگه ازم یه چی رو بپرسی خیلی سخته برام قایم کردنش و سریع لو میرم. چیز خوبی نیستا ولی باید یکم دروغ گفتن یاد بگیرم. یکمی نقش بازی کردن. یهد جاها لازمه که بتونم دروغ بگم و نشون ندم چی ته دلمه. واقعا یه جاها لازمه بلد باشم نقش بازی کنم. اره خلاصه.
یکم از ماه طلایی بهمن بگم:) از نظر مالی خیلی اوضاع خرابه. خرابااااا 🤣28 میلیون هزینه کردم. 5 تومنش نذری و سال مامان بود. 6 تومن رو رسما ریختم توی جوب. یعنی به معنی واقعی کلمه ریختم تو جوب. 4.2 غذای بیرون دادم. و باقیش چیزای عادی ای بود. این درحالیه که درآمدم در حد 18.5 هست و حسابی خراب بود دیگه😂 ولی خب تجربیات خوبی داشت که میدونم بعدا کمکم میکنه(#دلداری)
شنبه و یکشنبه دو تا جلسه دارم یکی با استادم و یکی دیگه از دانشگاه تهران. امیدوارم خوب پیش بره و به چیزایی که میخوام برسم. خیلی خیلی دلم میخواد برم سر کار. لامصب موقعیتشم دارم :/ دیه تا عید تصمیمم رو باید بگیرم معلوم شه.
حرفم نمیاد خیلی. باشگاه رو دوباره شروع کردم. 9 ام تولد داداشمه میخوام براش عطر بگیرم. نمدانم چی بگیرم فعلا. دوشنبه ای احتمالا با بچه ها بریم تئاتر. سه شنبه ام کامبک میزنم قزوین. چهارشنبه کارای انحصار وراثت رو بکنم و پسرخالمم گفته برا محمدرضا کادو بگیرم اونم برم بگیرم. آها بیمه ام باید برم برای الحاقیه. مشاوره ام دارم هفته بعد.
همینا.
باشگاه بهم حال میده. اصلا آروم میشم. روز پا خیلی بیشتر حال میده. خسته خسته میشی. بعد خسته میشم، انگار ذهنمم آروم میگیره. در کل باشگاه رفتن رو خیلی دوست دارم. دلم میخواد باشگاه های بیرون برم ولی فعلا وسعم نمیرسه D: در نتیجه فعلا با همین باشگاه خوابگاه به لذت میرسیم.
چند روز پیشا یه موقعیت شغلی دور کاری توی آپشن بود. خیلی دلم میخواست براش اپلای کنم بشینم کاوردکال بزنم و زندگیم کنم😅. قشنگ 20-25 تومن میاد رو درآمدم. ولی خب فعلا پایان نامه رو به سرانجام برسونم ببینم چی میشه.
یکمی رژیمم بهم ریخته و پرخوری میکنم. باید سعی کنم رعایت کنم تا هر چه قدر که میشه تا آخر سال وزن کم کنم و بیام پایین. این هفته دیه برم قزوین بیام. نمیرم تا عید و حسابی میتونم به کار و زندگیم برسم.
هفته بعد قراره با استادم یه جلسه ای بزارم. قراره یه دیتایی رو تمیز شده داشته باشم فعلا که ندارم اوضاعا خراب است و باید تا هفته بعد آماده اش کنم و ایشالاه به حق پنج تن میرسانمش.
سه چهار تا کاره باید براشون وقت جدا بزارم. یکی ریاضی و قراینده، یکی زبانه، یکی ML عه یکی هم پایان نامه است. اینارو باید مشخص کنم توی هفته که قراره چی کنم و به کجا برم تا دیه پرت نزنم طی هفته.
وای چه قدر خوشحالم بیخیال دکتری شدم. فکر کن الان میخواستم استرس اونم داشته باشم و روزی ان ساعت بشینم تست بزنم و درسنامه بخونم. اصلا اینقدر خوبه بیخیالش شدما. باز اینجا هم بر آرامشم افزوده.
ها راستی شنبه رفتم مشاوره. نصف بحثمون در مورد رابطه و اینا بود که خوب بود. دیه حس میکنم امروز فرداست که بگه دیگه نیا. هی همچین میره تو فکرا که میگم الانه بگه خب دیگه میتونی نیای دیگه، ولی حتی بگه نیا هم من ماهی یه بارو میرم D:
دیه اینکه اینستام توی لپ تاپ بدون فیلتر شده! خیلی وقته که یوتیوب بدون فیلتر میرم. کلا همه چی لپتاپم فیلتر نیست. آزاد ترین اینترنت ایران رو من دارم🤣🤣 بزار یه چی امتحان کنم. حتی سایتای خاک بر سری رو هم بدون فیلتر میاره🤣🤣🤣بعد خیلی وقتم هستا. حالا نبندن شانس آرودم. مثل اینکه تلگرامم بدون پروکسی کار نمیکنه. بزار تلگرام وب چک کنم. نه تلگرام و توییتر هنور برام بسته است! ایشالاه اینام تا چند روز آینده باز میشه راحت میشم😁
دیه همینا فردا کلاس دارم. آمپولم نزدم هنوز. فردا اول صبح کز میکنم دانشگاه و باسن مبارک رو به آمپول میسپارم و میزنم دیگه🥲🥲
دیه اینا که نمدانم عنوان چی بزارم و میزارم همینجوری. چه کار سختیه این عنوان گذاشتن.
دیشب نشستم تا 6 صبح اینا سریال Severance رو دیدم. فکر نکنم خیلی اتفاق افتاده باشم اینجوری بیدار مونده باشم. سریال قشنگیه.
یکم این مدت یاد بابام افتاده بودم. به نظرم مهم ترین مهارتی که یه نفر میتونه داشته باشه اینه که تنهایی حالش خوب باشه. اینکه حس افسردگی نداشته باشه. چرا حالا یاد بابام افتادم، چون بعد فوت مامانم خب تنها شده بود. من و داداشم که پی زندگیم خودمون وبدیم و اون بود یه خونه. خیلی عادت نداشت که بره بیرون. تفریحش یه اهنگ بود و سیگار. فکر که میکنم دلم براش میسوزه. فکر نکنم که بلد بود تنهایی حالش رو خوب کنه. یه مدت تلویزیون میدید. یه مدت با یکی از دوستاش خیلی صمیمی میشد و همش باهاش حرف میزد. یه مدت خیلی میرفت توی پارکی جایی مینشست. ولی خب آدم چه قدر مگه میتونه خودش رو با اینا سرگرم کنه.
حس میکنم منم خیلی اینو خوب بلد نیستم. شاید همونطور که من کمال گرام و اگه چند روز بشینم و کاری نکنم شروع میکنم سرزنش کردن، شاید بابامم همینطور بوده. اون از این سرزنشه فرار میکرد به سیگار من به غذا و چیزای دیگه. البته که این مدت سعی کردم خودم رو سرزنش نکنم. دارم سعی میکنم به خودم بفهمونم که بابا اینام زندگیه دیگه. یه وقتا تا شش صبح میشینی سریال میبینی. یه وقتا میشینی کل روز رو بازی میکنی. یه وقتا چند روز بیرون نمیری. اوکی ان همشون چند روز اینجوری باشه زندگی تباه نشده. در کل باید حواسم باشه که مثل بابام نشم.
تا حرف بابامه اینم بگم. قبلنا خیلی با خودم میگفتم که بابام رو نمیبخشم. به خاطر اینکه یه سری جاها مسئولیت پدری اش رو به جا نیاورد. اما هر چی میرم جلوتر یه وقتا که اینجوری بهش فکر میکنم، درکش میکنم که اونم مشکلاتی داشت که تلاش میکرد از پسشون بر بیاد. نتونست ولی داشت تلاشش رو میکرد. تلاش میکرد که بابای بهتری باشه، نتونست ولی تلاشش رو کرد. بخشیدمش که ولی هر چی میرم جلوتر فکر میکنم که اونقدرم بد نبود و دلم براش تنگ میشه. یکی از بزرگترین خوشحالیام اینه که روزای آخر عمر مامان و بابام رو خیلی بغلشون کردم.
اره خلاصه باید یاد بگیرم که تنهایی هم حالم خوب باشه. اینم بگم که یه زمانی هم فکر میکردم که باید یاد بگیریم که تنها نباشیم. یعنی اگه تنهایی بده به خاطر اینه که بلد نیستم دوستای بیشتر پیدا کنم. ولی خب با اینکه اینم مهمه ولی مهم ترش همینه که توو تنهاییت خوب باشی وگرنه که با بقیه آدم حالش خوبه دیگه میگه میخنده. یکم باید این تنهایی حال خوب بودن هام رو به تصویر بکشم و به خودم نشون بدم که اره بابا تنهای هم داره بهت کیف میده و فقط حواست نیست. اینم مهمه.
احتمال خیلی زیاد این ترمم معدلم بالای 18 میشه و با وجود همه کم و کاستی ها روند قبلیم رو حفظ کردم. از اینم خوشحالم.
همینا. فردا مشاوره دارم. باید برم آمپول بیوتین بپانتول هم بزنم که خیلی هم بدم میاد. زنگ بزنم نوبت PRP رو هم بگیرم. احتمال خیلی زیاد هم میرم دانشگاه. به حق پنج تن هم بشینم یه چهارتا مقاله بخونم. همینا انجام بدم از خودم راضی ام.
خب سلام. بزار اول موزیک خود را پلی بنمایم. نماییدم.
تنها اتفاق مثبت این روزها اینه که هر چی میشه به خودم میگم که اشکال نداره و دیگه شده، مهم اینه درستش کنیم. البته که تموم شدن امتحانا و پروژه ها و ترم سوم هم اتفاق مثبتیه. حقیقت اینکه سی چهل ساعتم فیلم و سریال دیدم و بازی کردم هم اتفاق مثبتیه. اوهوم پروژه ADS ام هم اتفاق مثبتیه و خیلی باهاش حال کردم و خیلی خفن بود و حسابی راضی بودم. اماااا ( از اون اما ها که تازه اصل کار بعدشون میاد😅) چیزهای دیگه خیلی خوب پیش نرفته. نمیخوام بشمرمشون. میفهمم که یه جاها کم کاری(واقع بینانه) کردم ولی اینکه بیام بشمرشون و بعد بگم اره برای جبران اینا باید دیه از فردا پاره کنیم و اینا نه. درسته که خیلی این مدت خوب پیش نرفته ولی از اینکه تصمیم های کمال گرایانه نگرفتم راضی ام. هیچ چیزی رو پاک نکردم، نگفتم باید از فردا کله سحر پاشم و این چیزا. کلا هم یه بار غذای بیرون گرفتم. که نسبت به قبل پیشرفت قابل توجهیه😁. خیلی سعی کردم خودم رو مقایسه نکنم. حس عقب افتادن نداشته باشم. میشد یه وقتایی میگفتم اره اینجوری اونجوری بعد سریع میگفتم نه بقیه ام در حال فتح قله ها نیستند و با اینکه ادعاشون مرز ها رو جا به جا میکنه تهش توی یه چیز مشترک عقب ترن. خلاصه اینجوری.
چیزی که برام مهمه الان اینه که بتونم این روحیه ام رو ادامه بدم. خیلی این برام مهمه. در کنارش سعی کنم یکم بهتر باشم. سعی کنم به خودم برسم. مراقب خودم باشم. به ظاهرم برسم. میخوام هر بیست روز یه بار برم آرایشگاه. ریشامو هر یکی دو روز مرتب کنم. یکمی ورزش کنم برای اینکه حالم خوب باشه. یکمی درس بخونم. یکمی چیزی یاد بگیرم. هر روز یه کمی زبان بخونم. همینا اول مراقب خودم باشم و بعدش فقط یکمی کارای دیگه بکنم. همش یکمی:)
آخیشا :)))))
همینا بسه.
امتحان فردارو بدم دیگه تموم میشه امتحانای این ترم و یه درس میمونه برای ترم بعد و ارشد تامام تامام. یه چیزی که توی این امتحانا فهمیدم اینه که خودم رو با بقیه مقایسه میکنم و این رو دوست ندارم و باید سعی کنم کمترش کنم.
هنوز هیچ راه حلی ندارم که چی جوری میشه آدم طی ترم درس رو میخونه ولی پایان ترم که میشه فیلش یاد هندستون میکنه و همه رو میزاره شب امتحان و فرجه ها رو یکی پس از دیگری پر پر میکنم. شاید چون طی ترم میخونم میدونم میتونم سریع جمعش کنم و باعث میشه بزارمش همون شب آخر. نمدانم.🤷
یه سری چیز ها نیازهای انسان اند. تامینشون به هر راهی لازمه. شاید اون راه، راه خوبی نباشه. ولی از تامین نشدنش بهتره! شاید بشه کمترش کرد تا یه راهی که بهتره رو پیدا کنی ولی تا وقتی راه دیگه ای نیست هیچ مشکلی نیست تامین از اون راه. نه تنها مشکل نیست بلکه لازمه!! بله:)
عا دیگه اینکه دلم میخواد پروژه ADS رو هم زودتر بدم بره. خسته شدم. نه از اینکه تلاش زیادی کردم. بلکه از فرسایشی که درونش بودم. یه هفته بیخیالی میخوام. که دیر پاشم، هله هوله درست کنم بشینم فیلم ببینم، بازی کنم، بیرون برم، ورزش کنم، تا نصفه شب شلم بزنم و فکر این نباشم که درس و تمرین و امتحان و اینا دارم. میخوام حد فاصل 14 بهمن تا 21 بهمن رو به همین منوال بگذرونم. در حالت عادی اینکار هارو که بکنم یه حس بدی دارم:/ این مدت تلاش کردم این حسه رو کم کنم. ایشالاه زخمیش میکنم.
دیه اینکه بریم تایم سریزمون بخونیم که اثبات fat tail بودن توزیع بازارهای مالی انتظار مارا میکشد😅😅. همچی میام اینجا مینویسم آروم میشم. انگار به یکی میگم و دلم خالی میشه و دیه دست از سرزنش کردن خودم برمیدارم.
"شبا رو دوست ندارم اکثرا وقتی تاربک میشه حالم خوب نیست.همیشه یه حس تنهایی ای دارم،یه خلا ای که پر نشده،اون جای خالی شبا مثل یه همهچیز خوار میاد و همه قشنگی هامو میخوره و تنهام میکنه."
اینو تو یکی از این پستا که با سختی از اینور اونور جمعشون کردم و اینجا گذاشتم نوشتم. یه سری پستای خیلی قدیمیم رو که میخونم دلم میخواد خود اون موقع ام رو پیدا کنم و حسابی بغلش کنم بگم همه چی درست میشه. این یه جمله رو خیلی وقتا میرم و نگاش میکنم. سر همین اصلا گذاشتمش توی یه صفحه توی منو که دم دستم باشه😅. الان دیه با شبا مشکلی ندارم یا حداقل کمتر شده. اون جای خالی رو هم با قشنگی های دیگه پر کردم D: . بریم که امتحان رو زخمی کنیم
خب افتر منی یرز اومدم تکلیف بهمن و اسفند رو مشخص کنم. خیلی دلم میخواد سال رو خوب تمومش کنم. با اینکه شروعش خوب نبود و بابامو از دست دادم ولی یه پایان خوب میتونه یه شروع بد رو بشورونه ببره. عا راستی امتحانم دادمو سخت بود:| کلا از این درسه میترسم گند بزنه به معدلم. ولی ایشالاه که پروژه پایانیش رو میزنم و 17 بشم راضیم، بقیه رو بهتر میشم اینو میکشه بالا.
خب اول مشخص کنم که هدف ها در چه حوزه هایی است. تو همون پست دی ام تا اسفند رو نوشته بودم ولی ملاکم این پست است. حوزه های هدف گذاری این ها هستند:
خب حالا چند مورد از هرکدوم که برام از همه مهم ترن رو مینویسم و ایشالاه که تا آخر سال به اکثریتش میرسم D:
سلامتی
همینا سلامتی بسمه.
تحصیلی
همینا بسه دیگه.
مالی
همین یکی رو رعایت کنم والا بسه دیگه😅.
شغلی
سرکار رفتن رو هنوز مطمئن نیستم. چون میبینم بقیه رفتن و وقت هیچ کار دیگه ای ندارن و یه تایمی میزارن و یه پولی میگیرن که خیلی هم نیست.البته یه سری شرطم باید بزارم. چون کلاسم ندارم. ممکنه یکم پرت بزنم و کاری نکنم و حواسم باشه در کل ولی یه سری کاراست که باید انجام بدم.
برای این ور سال همینا کافیه.
فردی
خب فردی رو این دفعه اضافه کردم.
همینا انجام بدم عالیه.
اجتماعی
همینا بعدا شاید بیام یکم بیشترم بنویسم.
تفریحی
این یکی بیشتر توضیحیه. بای دیفالت تفریحم غذا خوردن بوده و هست. فیلم و سریالم قبلا بود الان کم شده. بازی هم بعضی وقتا میکنم. تقریبا میشه گفت چیز دیگه ای نبوده. ولی میخوام یکم تنوع بزارم. یه لیستی پایین میزارم هر چه قدر بیشتر برم بهتره.
همینا کافیه. اگه فقط همینا رو انجام بدم حسابی خوش حال و راضی ام. یه سری چیز هاش رو حتی زیادم نوشتم و کار شش ماهه یا یه ساله. ولی اصلا انتظار زیادی از خودم ندارم و اینکه ته این سال با این همه سختی خوش حال باشم برام بسه. یکم جزئی تر این ها رو با ددلاین و مرتب منظم تر توی نوشن میزارم و ایشالاه که میترکونیم.
خب متاسفانه هنوز وقت نشده که بشینم اهداف بهمن رو بنویسم. ایشالاه پس فردا که امتحانم رو دادم میام و میشینم و مینویسمش. تو فکر اینم که شاید دو ماهه نوشتمش یعنی تا آخر 1403 بگیریمش ببینیم چی ازش در میاد. مثلا میخوام تا آخر 1403 غذای بیرون نخورم D: ، یا حداقل محدودش کنم به وقتایی که با جمع بیرون باشم و مثلا رفته باشیم بیرون و یه چی خوردیم. اینجوری رو اوکی ام.
حالا خلاصه میام مینویسم دیگه.
بعد امتحان یکشنبه با چند تا از بچه ها رفتیم پیتزااااااااااااااااااا خوردیم و مهمونشون کردم و خیلیییییییییی چسبید و خیلی حس خوبی داشتم. بعد 34 روز پیتزا خوردم و با اینکه پیتزا ایتالیایی دوست دارم ولی اینام خیلی خوب بودن و چسبید.🥲🥲 با یه سری چیزام مشکل دارم ولی گور باباشون و نمیخوام بهشون اهیمت بدم.
باید و باید و باید یه تایم های مشخصی رو بزارم و برم بیرون. مثلا یه روز دانشگاه، یه روز نمیدونم یه کتابخونه ای جایی و... که به این بهانه ها برم بیرون وگرنه اصلا نمیرم.
باشگاه رو امروز و دیروز رفتم و امیدوارم بهمنم با گدرت ادامه اش بدم. خیلییییییییییییی دلم میخواد که یه کاهش وزن خفن تا قبل عید داشته باشم. بزار برم بکشم ببینم چند کیلو ام. لامصب پایین نمیام نمیدونم چرا. البته که غذا خیلی میخورم ولی بیا پایین دیگههههه. اره خلاصه خیلی دلم میخواد مثلا بیام رو 105 اینا🥲🥲🥲. بزار این دوماه داغان میکنم میرسم به 105. موهارم که در حال دارو درمانم. ایشالاه عید همه رو زخمی میکنم.😁😁.
امتحان چهارشنبه رو هم بیدم دیه تقریبا تمومه. ترم بعدم یه دیپ لرنینگمون بشه و تزم بدم شرش کم شه.
همینا حرفم نمیاد
خب دیه رسیدیم به آخرای دی ماه:). ماه خوبی بود. یکم اینجا میخوام مرورش کنم که چی کردم و چه نکردم. 30ام هم میام میگم بهمن قراره چی کارا بکنم.