از روابطمم بگم که 20 روزه حرف نزدیم و دیه میتونم بگم تموم شده و اگه پیامی هم بده تلاش میکنم پاسخگویی نکنم🙄خودمم میدونم نمیدم.
طولانی ترین شب سال خود را در نبود کسی در خوابگاه و در تنهایی سپری با انجام کارهای زیر به سر مینموییم:)
تمرینم حل کردم. فقط مونده تصحیح مینی پروژه ها. زبانم یکم عقبم باید برسونم. پروژه ای دی اس هم یکمش رو بردم جلو و ایشالاه تا یکشنبه کلا سر و ته اش رو جمع کنم بره. نشستم دمنوشامم ریختم توی کیسه چای. دیه خدمت شما عرض کنم که آها تنقلات سالمم رو هم خریدم و بسته بندیش کردم که ایشالاه تو دی پول هله هوله نمیدم. دیه اینکه برای فردام باید غذا درست کنم که نکردم. احتماالا الان برم بزارم بعدش بیام یکم بازی کنم. فردا هم احتمالا دانشگاه نرم بشینم کارام بکنم. همینا دیه یلدا مبارک. ^_^
یه سری هدف میخوام برای دی ماه بزارم. باشد که به همشون برسم.
اولیش مالیه که یه جوریایی میخوام خودمو تحت فشار بزارم. این ماه از نظر مالی کثافت بودا:))) 7 تومن پول غذا دادم و در کل 19 میلیون خرجم بوده:/، در حالیه که به طور میانگین همه همه ی خرجام یه چیزی حدود 11 میلیونه(با فرض همه چی نه صرفا خرج های ماهانه). از اون طرف درآمدم بین 18-19 تومنه رسما هر چی در اوردم خوردم😒😅 و حتی زیر میانگین درامدمم هستم. به طور میانگین 22 بوده این ماه همه چی ترکیده😅
خب پس اولیش مالی خواهد بود. به جز یه خرجم که این ماه جزو هزینه های غیر مترقبه است و میشه ازش صرف نظر کرد(3 تومن پول PRP، البته 900 تومنم صدقه و 1 تومنم تامین اجتماعی رو صرف نظر میکنم) میخوام دی ماه اهداف مالی زیر رو داشته باشم 💰:
خب اول از همه بگم که مشاورم گفت که دیگه جلسات رو یه هفته در میون کنیم. نمیدونم چرا ولی حس میکنم خیلی مشکل خاصی حس نکرده😅. امروزم یه سری سوالا پرسید که میخواست ببینه چیزی مونده یا نه و دید خبری نیست گفت به نظرم یه هفته در میون بیایم کافیه. بزار برم ببینم پیج تو اینستا داره:)))))))). نداشت.
خب خلاصه رفتم و صحبت کردیم. تو همین شش جلسه خیلی دید خوبی از عمق مشکلام داشتم و در حال تلاشم که در خود بحلمشون:)
به سلامتی و میمنت هم سه شنبه بالاخره امتحان میان ترم تایم سریزه و خیلی برام مهمه که بالاترین نمره بشم. حسابی باید بشینم خر بزنم.
فردا هم باید برم آرایشگاه و آخر هفته هم اگه بشه برم PRP برای موهام. سه شنبه کلاس تی ای هم دارم. دو شنبه هفته بعدم ددلاین قسمت اول پروژه ای دی اسه که البته بردم جلو احتمالا تا اون تایم کلا زدم تمومش کردم. یه زبان امروز داشتم که نخوندم ایشالاه فردا پرش میکنم. آخ آزمون ها هم باز شده و اونارم بخوام بخونم میترکم دیگه. ولی میخوام به کسی نگم و بشینم بخونم و اگخه قبول بشم همه رو زخمی میکنم:) . طبعا نشدم فدا سرم. دیه طبق برنامه تا هفته دوم الی سوم دی بتونم طبق برنامه پیش برم، میرسم اونجوری برای کنکور دکتری هم بخونم. دیه حالا هر چی خدا خواست ببینیم چی میشه.
همینا دیگه. دارم سعی میکنم هر شب اینجا بنویسم امیدارم که بازم بتونم ادامه بدم.
آخ آخ راستی نشستیم جنگ های صلیبی زدیم با بچه ها عملا چهار به یک با سختی تونستن شکستم بدم در حالی که و دوتاشون رو زخمی کردم:). یکیشون رو در اوج قدرتش با نیروی ویژه عرب شکست دادم پشمای همه ریخت😁🤣🤣.
همین دیکه.
خب خب خب:)
برای اولین باره که به شدت راضی ام:). این دو سه تا حرکت که توی پست قبلی گفتم به شدت جواب دادن! البته که درست کردن Gantt chart هم کمک خیلی خوبی بود و تکلیفم با خودم مشخص بود که باید چی کنم و به کجا روم. تقسیم کردن کارها به کارهای کوچیک و نوشتن دقیقشون به شدت کمک کننده بوده برام! خلاصه که امروز خیلی خوب بود. بسیور بسیور راضی هستم. تا یکشنبه کارام رو انجام دادم:)) و ساعت روزم هم 2 تموم میشه یعنی حدود دو ساعت و نیم دیگه دارم! از یه طرفم با اون پدیده یا کله سحر میریم باشگاه یا نمیریم( به دلایل مشخص که می دانم) هم شکسته شد و ساعت نه رفتم باشگاه و حسابی هم چسبید. یه عالمه هم اعتماد به نفسم زیاد شد بگو چرا؟:)
اینکه منم میخواستم کله سحر برم باشگاه به خاطر اینه فکر میکردم نکنه وزنه هام خیلی سبک باشه بقیه نمیدونم بگن عه این با این هیکل این میزنه. خنده داره ولی همین بود:)) البته یکی از دلایلش این بود. خلاصه امروز که رفتم با یکی از بچه های گل خوابگاه که معروفه به سنگین زدن رفتم. خلاصه نه تنها پا به پاش زدم بلکه یه سری زور آزمایی هم کردیم:) و معلومه چرا اعتماد به نفس ام زیاد شده دیگه D:
زبان رو هم زخمی کردم، الانم چند تا یه شدو و یه تسک دیگه دارم که منتظرم این بنده خدایی که توی سالن مطالعه نشسته پاشه بره که برا خودم بلند بلند انجامش بدم:)
خلاصه که خیلی خوب بود. همه چیز هایی که میخواستم با کله سحر بیدار شدن داشته باشم رو امروز داشتم بدون اینکه همه چی پرفکت باشه:)
همینا
یه طرحواره ای داریم به اسم نقص و شرم. اینجوریه که شما فکر میکنید خودتون چیزی کم دارید و مشکل همیشه از طرف شماست. طرحواره مزخرف و پیچیده ایه که باعث هزار تا چیز میشه و درمانشم خیلی سخته.
این تراپی اینا که میرم قوی ترین طرحواره ای که به نظر روانشناسم دارم همین طرحواره هست. یه ذره نمود و شهودش برام جا نیوفتاده بود، یعنی مصداق نداشتم مثلا یه خاطره ای که تاییدش کنه. امشب در حین تفکراتم در رابطه با انتظارام در رابطه با خودم و دیگران و دنیا که از تکالیف جلسه قبلم بود، شهود این مورد رو یافتم:)
همیشه فکر میکردم و به همین مشاورم هم گفتم که من اصلا خودم رو با بقیه مقایسه نمیکنم. اصلا و ابدا! اما الان حین نوشتن این بالاییه پی بردم که عه من چه قدر بدم میاد ملت منو با بقیه مقایسه کنند. نه تنها بدم میومده بلکه میاد و احتمالا خواهم آمد:). بعد که به این پی بردم گفتم بزار زور بزنم ببینم شده خودمم مقایسه کرده باشم. یادم افتاد که بلی! از همون شکل مقایسه که بقیه انجام میدن( یعنی منو با بقیه مقایسه میکنن. مثلا میگن عه ببین فلانی این تپه رو فتح کرده توام مییتونستی فتح کنی. مامانم اینجوری قبلنا میگفت) یعنی منم یکی یه تپه ای رو میگیره میگم توام میتونستی این تپه رو فتح کنیا خاک تو سرت:). یا مثلا شب امتحانه (من کلا شب امتحانا فیلم یاد هندستون میکنه) درست درس نمیخونم و همون حینش میگم احمقی که الان نمیخونی و بعدش که نمره هام میاد و میبینم میتونستم نمره بهتری یا حتی ماکس بگیرم دیه سرزنشا بیشتر میشه. ( لازم به ذکره اینجا الان رنک دو ام و کارشناسی رنک یک بودم ولی این فکرا رو همچنان دارم!:) )
یه نکته ای که الان به ذهنم رسید اینه که این وسطا خیلی من خودم رو درگیر نشون میدم. یعنی بقیه فکر میکنند عین چی دارم درس میخونم در حالی که در اصل دارم حواسم رو پرت میکنم و درس نمیخونم. جالب انگیزناک شد.
همینا.
خب.
عااااااااااااااااااااااااااااااااااا. همینقدر عااااا :). یکم از اوضاع بگم. ترم سوم هستم. اواخرش. باید تا اخرای دی استاد راهنما انتخاب کنم. تا اخرای اسفند پروپوزال دفاع کنم. کارای این ترمم هست. 8 واحد دارم که سه تاشون خیلی سخت ان و یکیشون گوگولیه. تی ای عه این ترمم خداروشکر داره به پایان میرسه و رها میشم:). میخوام ترم بعد تی ای تایم سریز و فرایندهای تصادفی بشم هنوز گوز بارم نیست:) . سر کار بعد عید میخوام برم. ازمون اینام میخوام بدم. برای دکتری هم ثبت نام کردم و قصد دارم بخونم. همش همینا تا قبل عید کارامه:). این وسط برا موهامم دکتر دارم میرم و تراپی رو هم برای روان اسیب دیده ام هر هفته میرم و خیلی خوب داره پیش میره و سعی میکنم تا میتونم بهش دیتا بدم و کلا ازش راضی ام. این وسطا دارم تلاش میکنم با ترس ها و مشکلاتمم بجنگم. همه اینا به کنار تا 9 ماه دیگه حقوق دارم و خوابگاه هم تا همین مدت بهم میدن. که استرس خونه گرفتن بعد از تابستون هم بهم اضافه شده. رابطه ام بالاخره بعد استرس های فراوان داره تموم میشه و الان سه روزه حرف نزدیم. باید همون تابستون تموم میشد و امیدوارم دیگه استرس اضافی بهم از اینجا وارد نشه. خیلی چالشی و استهلاکی داشت پیش میرفت و هر دفعه که صحبت میکردیم جز اینکه اعصابم خرد بشه و ذهنم تا چند روز درگیر باشه چیزی برام نداشت.
بزار یه لیستی درست کنم از دغدغه هام تا قبل از عید: